۱۳۹۱ بهمن ۱۲, پنجشنبه

جلوگیری از اعدام محیط بان وظیفه شناس

جلوگیری از اعدام محیط بان وظیفه شناس
..
به گزارش زیست بوم، حدود ۱۳۰ محیط بان و جنگل بان در طول سال های پس از
پیروزی انقلاب اسلامی و در حین انجام وظیفه جان شان را از دست داده و به شهادت
رسیده اند؛ اغلب آنها در درگیری مستقیم با متخلفان و عامدا کشته شده اند.  
«جامعه دامپزشکان ایران - چهار شنبه 11 بهمن 1391»
..
آیا تا بحال برای بزرگداشت یا قدر دانی برای حدود ۱۳۰ محیط بان و جنگل بان که
در ضمن کار محیط بانی و انجام وظیفه کشته شده اند‌، اقدامی شده است؟
وظیفه ای که محیط بان دارد حفاظت از جنگل و حیوانات ِ مورد شکار است.
و برای همین محیط بان ها جواز حمل اسلحه و اسلحه دارند.
اگر چند شکارچی بصورت غیر مجاز و یا در فصل غیر مجاز به شکار می روند و به اخطار های
شکاربان و نوشته هائی که در مسیر راه قرار دارد‌، توجه نمی کنند‌، و یا شکاربان را تهدید
می کنند که اگر نگذارد شکار کنند‌، خود او را شکار خواهند کرد‌، وظیفه ای که این شکاربان
دارد‌، استفاده از سلاح خود خواهد بود. به او برای انجام وظیفه اش اسلحه داده اند
و اگر او یکنفر تنها‌، در مقابل چند شکارچی باشد‌، غیر از استفاده از اسلحه
که دولت به او داده است چه می تواند بکند؟
اگر یک شکارچی یه غیر مجاز‌، زخمی و یا کشته شده است که نباید شکار بان را اعدام کرد.
شکارچی خلاف کرده است و باید جریمه شود.
شکاربان وظیفه اش را انجام داده است. اگر به او مدال نمی دهید و او را تشویق نمی کنید
لااقل توبیخ و جریمه اش نکنید.
محکوم به اعدام شدن شکاربان ناعادلانه ترین شکل قضاوت است.
..
سوز
12 بهمن 1391 – 31.01.2013

۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه

مهر ایران

مِهر ایران
..
عرب پرستان که عشقشان‌، افتخار ِ‌ عرب است
بسی تأسف که بخود نامیده اند‌، نام  ایرانی
ز ِ سردار ِ قاتل ِ مردم ِ ایران، به افتخار گویند
پلیدان‌، به انکار ِ مجد ِ ایران وُ‌ ، سخن به نادانی
بسا شکوه و افتخار در این سرزمین بیاوردند
به گواه ِ بیگانه و تاریخ‌، مردمان ِ‌ ایرانی
دلم ز ِ امید‌، به باز سازی یه وطن پُر شد
ز ِ دیدن ِ شیر زنان وُ ، چون تو مردانی
فریدون وُ کاوه وُ آرش وُ فردوسی
سپرده اند کاخ ِ دشمن ِ ایران‌، به ویرانی
زاده است وُ بزاید‌، مام ِ وطن‌، دلیران را
زنان و مردان‌، پُر ز ِ مِهر ِ وطن وُ ، مِهر ِ ایرانی
..
سوز
24 دی 1391 – 13.01.2013  
...
بعد از خواندن شعر «خانه من» از استاد بادکوبه ای
و تاثیر از احساس ایشان، بروی کاغذ جاری شد.
-----------
خانه من
از دکتر مصطفی باد کوبه ای
..
كه گفت می‌رود این خانه، رو به ویرانی؟!
كه خوانده از رخ میهن خط پشیمانی؟
اگر چه نیست به سامان امور این سامان
و جمع ماست كنون مظهر پریشانی
دوباره می‌شود این خانه خانه‌ای آباد
به همت من یك لاقبای ایرانی؟!
وطن سرای اهورایی تبار من است
تبار عشق و محبت نژاد نورانی
نوشته دست خداوندگار بی‌همتا
خطوط صبر وصلابت مرا، به پیشانی
من از تبار تلاشم نه از قبیله یاس
مرا چه با ك ز دریای مست توفانی؟
كه گفت صاحب این ملك قوم چنگیزند
وطن كجا و ستم پیشه بیابانی
مگو كه خاك وطن ملك تازیان گشته است
عرب كجا و سلطه بر این مرزوبوم یزدانی
وگرنه، زاده بوذرجمهر چون می‌شد
چنین به معبد تزویر و جهل قربانی؟
مرا فریفت شعارش، و گرنه درتاریخ
كدام قوم به گرگی سپرده چوپانی؟!
سرا سرای من است این گروه آمده‌اند
به ضرب خنجر و شمشیر، بهر مهمانی؟!
منم كه سنگ فرودین آسیا باشم
الاغ و اسب كجا فهم آسیابانی
هر آنكه در دل او درد ملك و ملت نیست
به نفع خویش فروشد مرا به ارزانی
برادری كه ز ایمان و عشق بی‌خبر است
به بردگی بفروشد عزیز كنعانی
چنان غنیمت چنگی به حكم قدرت وجور
وطن مصادره شد بی‌امان به آسانی
غریبه می‌رود از خانه ورنه می‌افتد
به زیر تیغ ابومسلم خراسانی
«امید» را مده از دست كاین وطن دارد
هزار كاوه به پس كوچه‌های پنهانی
.............     
omid57.com
- See more at:

۱۳۹۱ دی ۲۰, چهارشنبه

چهارشنبه سوری دشمن شکن


چهارشنبه سوری دشمن شکن
..
در خبر ها آمده بود که:
موحدی کرمانی، امام جمعه موقت تهران، در جلسه علنی امروز مجلس با " خرافه " خواندن
مراسم چهارشنبه سوری از نمایندگان مجلس خواست تا "برای ریشه کن کردن این معضل" اقدام کنند./
... امام جمعه موقت تهران گفت: «همه ساله تعداد زیادی از افراد در این مراسم دچار حادثه می شوند
و دست و پاها قطع می شود اما هیچ کار اساسی ای صورت نگرفته است.
..
این آقا چرا در مورد کشته شدن بچه ها‌‌، در سفر های «راهیان نور» اظهار نگرانی نمی کند؟
هر سال چند خبر از کشته شدن های بچه مدرسه ای هائی که به مسافرت های «راهیان نور»
می روند‌، شنیده می شود.
اگر در چهار شنبه سوری‌، دست و پا زخمی یا قطع می شود‌، بخاطر غیر استاندارد بودن این مواد است
که برای چهارشنبه سوری استفاده می شود. چون بطور پنهانی و توسط افراد نا وارد درست می شود.
در جشن سال نوی میلادی‌، دیدیم در خیلی از کشور ها‌، آتش بازی های صد برابر بیشتر از چهارشنبه
سوری انجام شد و کسی صدمه ندید.
همانطور که شما عمامه به سر دارید و عبای عربی به تن می کنید و می گوئید این سنت پیامبر است‌،
مردم ایران هم دوست دارند سنت های اجدادشان را رعایت کنند.
اگر شما خیلی به سنت پیامبر پای بند هستی‌، موبایل را کنار بگذار‌‌، از سوار شدن به بنز های آخرین
مدل صرف نظر کن و از شتر و الاغ برای رفت و آمد خود استفاده کن. چرا سوار هواپیما می شوی؟
مگر سنت پیامبر است.
چهارشنبه سوری و جشن نوروز و سیزده بدر‌، سنت قدیم ِ ایرانیان است و حد اقل بیش از هزار سال‌،
قبل از پیدایش اسلام وجود داشته است. مردم می خواهند سنت های دیرین ِ‌ خود را اجرا کنند.
شما چه حقی بر مردم دارید که می خواهید مانع اجرای سنت مردم بشوید؟
زندگی و گذران آبا و اجداد ِ‌ امثال شما از نذری و صدقه سر ِ‌ همین مردم تامین شده است.
نگران جاده های کشور و جان مردم ِ ایران باشید.
در جاده های کشور هر سال هزاران نفر کشته می شوند‌، که بسیاری از آن ها بدلیل نرسیدن به
جاده هاست‌، که پول اصلاح این جاده ها را در لبنان و فلسطین و ونزوئلا و افریقا خرج می کنید که
هوادار برای خودتان جمع کنید.
جواب ساده برای این آقای دلسوز:
..
برو ای حریف ِ پراکنده گو
کلامت چو قد قد به مرغان بگو
به هر گونه گوئی ، سخن ، واهی است
تو بر یاوه گوئی پُر ، اَستی ز ِ روو...
..
و یا:
..
نوروز در کشاکش ِ دوران ، نوروز ِ نو ، به ماند و نوید
هرچند ملای شهر ، سخن های بد برآن به درید
صحرا و باغ و کوه و دشت و بته و درخت و گیاه
در پیشواز و خوش آمد ِ نوروز ، صحنه ها درچید
.
ایران به چهارشنبه ، آخر ِ سال ، آتش به پا به نمود
آنسان به پریدن از بته یه آتش ، نغمه ای به سرود
داد ، زردی به آتش و سرخی ز ِ آن طلب به نمود
چهارشنبه سوری را آخوند ، دشمن ِ خدا به نمود
.
به جای ِ عید نوروز ، ز ِ ما ، عید دیگری در خواست
سخن به بزرگی ز ِ عید ِ دیگری گفت ، نه به راست
سیاهی ز ِ دین ِ خود ، سفید وانمود ، چون ماست
به ضد ِ بشر ، رهنمون داد و گفت ، اینست ره ِ راست...
..
سوز
20 دی 1391 – 09.01.2013

۱۳۹۱ دی ۱۹, سه‌شنبه

باران و زندان

باران و زندان

..

امروز نامه ای را که ژیلا بنی یعقوب نوشته است می خواندم:

«وقتی دیوار های بلند زندان در هم می‌شکند».

«حتی میله‌ های زندان هم زیبایی باد و باران و برگ‌ ها را 

برای من کم نمی‌کند.

باد و باران و رقص برگ‌ ها انگار همه مرز‌ ها و دیوار های بلند زندان 

را در هم می‌شکند و مرا با خودش تا بی‌ مرزی عشق و آزادی می‌برد.»

..

تصور این که دیدن باران‌، دنیای تنهای یک زندانی را به رویا ها می کشاند، باعث‌ ِ

دل تنگی ام شد.

تصور این که اگر قرار باشد من‌، به فرض در این اتاقی که الان هستم و از پنجره اش حیاط

محوطه خانه ها را می بینم‌، زندانی باشم‌‌، چقدر برایم دلگیر و خسته کننده خواهد بود.

من می توانم همسایه ها را که رفت و آمد می کنند به بینم‌، کامپیوتر و اینترنت در اختیارم

هست‌، می توانم از آن‌، موسیقی گوش کنم‌، شعر هائی که دکلمه می شود گوش کنم‌،

ولی با وجود همه یه این امکانات‌، اگر قرار باشد چند ماهی فقط در این اتاق به عنوان زندانی

زندگی کنم‌، تصورش هم برایم دردناک است.

اون زندانی ها‌، کامپیوتر که ندارند‌، صدائی از رادیو یا اینترنت نمی شنوند‌، امکان تماس

با بیرون از زندان را ندارند‌،‌ مثل من امکان نوشتن و هر چه دلشان خواست بنویسند را

نه دارند‌.

در آنجا‌، دیوار ها بی رنگ‌، میله های جلوی اتاق و پنجره و تختخواب شان

تنها چیز هائی است که می بینند.

چقدر این محیط خشک و سرد و خالی از احساس‌، شکنجه آور و عذاب دهنده هست.

.

در این جا‌، قسمت آخر نوشته ام را در «سوز» تکرار می کنم:


« و سوز ِ دل ِ من، 

در همدردی، با مادری، با پدری، برادری یا خواهری دردمند،

با تپش ِ قلبی دردناک و خونی غمناک 

و با حسرت ها و نا امیدی ها همراه،

چو ناتوانی در چاه، 

با نگاهی در راه، 

در آرزوی زمانی است که مردمان را

در جهانی آباد، 

در سرزمینی آزاد، 

و فریاد ها شاد، 

نظاره گر باشد».

.. 

سوز

19 دی 1391 – 08.01.2013