۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

ولی فقیه ، شریک خدا؟


ولی فقیه ، شریک خدا؟
..
آقای ولی فقیه مردی است با سابقه ای روشن .
از طلبه گی تا در حکومت اسلامی به مقامات بالا رسیدن او ، برای خیلی ها  آشکار است
و این آقا با خطا ها و اشکالات معمولی یک بشر ، زندگی را گذرانده است.
قرار دادن رای و میل انسانی این آقا با رای و میل خداوند در یک سطح و یک ارزش ،
یک بزرگ نمائی و ریا کاری و دروغ آشکار در مورد این شخص هست .
در همان حال ارزش و گفته های خداوند را کوچک کردن است ،
و پائین آوردن میل و اراده خداوند ، در حد یک انسان خطا کار است.
این مقایسه بین خداوند و یک انسان باعث بی دینی و دلسردی ِ مردم از خداوند
می شود و باوَر ِ انسان ها را به قدرت و بزرگی خداوند ، سست میکند
و پایبندی به این اعتقادات را بی پایه می کند.
.
این آقایان با این حرف ها ، آن ببر کاغذی را بزرگ نشان می دهند
و مردم را از او می ترسانند و در سایه یه اون آقا از امکانات مادی و موقعیتی
در کشور استفاده می کنند و بخاطر این ، دارند نام ِ خدا ، بزرگی و
عظمت و مقام خداوند را قربانی می کنند ، تا در رسیدن به امیال
و خواسته های شخصی و حریصانه و سیری ناپذیر ِ خود موفق باشند .
..
سوز 
10 اردیبهشت 1389 – 30.04.2011 
-----     -----
به بینید این آقا چه می گوید:
در ادامه واکنش‌ها نسبت به اختلاف‌های میان محمود احمدی‌نژاد و رهبر جمهوری اسلامی،
محمدتقی مصباح‌یزدی، یکی از روحانیان تندرو در ایران، گفته است،
مخالفت با ولی‌ فقیه در حد شرک به خداوند است.
به گزارش خبرگزاري فارس، محمدتقی مصباح‌یزدی، از روحانیان تندرو در ایران
روز جمعه در سخنانی مخالفت با ولی فقیه را به منزله شرک به خداوند ارزیابی کرده است.
وی که در دیدار با شماری از پاسداران سخن می‌گفت، در این باره اظهار داشته‌است:
«اگر پس از بررسی ادله ولایت فقیه به حقانیت آن پی بردیم، باید پای آن بایستیم و بدانیم
که مخالفت با ولی‌فقیه مخالفت با ائمه و بر اساس روایات در حد شرک بالله‌است». 

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳, شنبه

بی چاره خر

بی چاره خر
..
چرا می گویند خر نفهم است؟
مشدی حسن می گفت این خر ِ بی چاره چرا به نفهمی متهم است؟
بیچاره بدون ِ اعتراض بار را می بَرَد و هر چه بارش می کنند صدایش در نمی آید ،
حتا اگر زیر ِ بار و سنگینی ِ بار قادر به راه رفتن نباشد ، باز هم بارش را تا جائی که
بتواند زمین نمی اندازد . با جابجائی ِ پاها و دست ها و چپ و راست رفتن ، تا
جائیکه بشود می خواهد کنترل حمل ِ بار را بکند که بار به زمین نیفتد و به هر
زحمتی راه می رود ، آنوقت آن صاحب ِ خر ، که خودش نفهم است این کوشش
و تحمل و سعی ِ خر ِ بیچاره را به نفهم بودنش تعبیر می کند و می گوید که
هرچه بارش کنیم حالی ش نیست ، خر است دیگه.
صبر و متانت و تحمل ِ آن خر ِ بیچاره را به نفهمی اش نسبت می دهند.
.
گفتمش چرا طرفدار خر شده ای؟
گفت : در گفته ها و شنیده ها و دیده ها باید اندیشه کرد.
اندیشه در رفتار ها و گفتار ها را باید پیشه کرد.
نیک بودن را باید پاس داشت تا ریشه کناد.
.
گفتمش ، یعنی چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید؟
گفت : آنچه می گویند و گفته اند از زبان چه کسانی است؟
.
آیا صلاحیت فکری و عقلی و علمی آنها در اندازه ای هست که به توانند برداشت ِ
درست از موضوع به کنند و آیا قضاوت آنها در آن مورد صحیح است؟
.
در زمانی دور که آدم ها بار ، بر خر ، از راهی می رفته اند که به نظر خودشان
درست یا بهتر بوده است ،
خیلی ساده ، خر ِ بیچاره ، خط راست بین دو نقطه را رفته است.
.
و شاید مطابق معمول سیخ و سیخونکی یا چوب و کتکی هم به خر زده اند
که خر ِ نفهم چرا از اونطرف می خواهی بروی؟ بعد ها حالی شان شده است
که خوب بابا ، کوتاهترین فاصله بین دو نقطه یک خط راست است.
 .
خری را که کتک می خورد ولی باز از اون راهی که به نظرش درست تر
آمده می رفته است ، به نفهمی متهم می کنند ، چون فکر می کنند که آن
حیوان این کتک ها را حالی ش نمی شود . ولی اگر به کار هر دو تا شان نگاه
کنی ، می بینی که صاحب ِ خر ، از خود ِ خر ، خر تر است. **
.
**حالا اینجا ، خر دو تا معنی می دهد ولی مفهوم است (خرتر بودن = نفهم تر بودن)
و گویا از آن به بعد این قضیه به قضیه حمار یا قضیه خر معروف شده است.
و شاید این قضیه آنقدر ساده و بدیهی است که گفته اند حتا خر که به نفهمی
مشهور است می داند که کوتاهترین فاصله بین دو نقطه یک خط راست است.
.
مشدی حسن می گفت خوب اگر این خر هم مثل اسب موهای براق و نرم تر
داشت و با گردن ِ افراشته و نسبتاً مغرور مثل اسب راه می رفت و بار ِ سنگین
را قبول نمی کرد ، می شد اسب.
.
و اگر به اسب هم ، بیشتر از خر بار می کردند ، شاید به اسب ، خر ِ اکبر می گفتند.
در حالی که اسب احترام خودش را با زیر بار ِ زیاد نرفتن نگهداشته است.
ولی خر ِ بیچاره اگر نگاه کنی خیلی وقت ها بیشتر از اسب ، بارَش می کنند
و برای همین بهش می گویند خر ِ نفهم ، که با جثه کوچکتر از اسب باری
بیشتر از اسب حمل می کند.
صاحبان ِ خر فکر می کنند ، این از خریت خر است که بارکش تر است.
.
خر ِ بی چاره با اون موهای کلفت و سیخ ِ بدنش ، که مو هائی زمخت و کدر
هستند ، جلوه ای از زیبائی را نمی تواند عرضه کند
پس در این شکل زمخت مورد علاقه قرار نمی گیرد.
.
صدایش هم که به انکرُ الاصوات معروف شده است . در صدای ِ اسب که شیهه است ،
یک ظرافتی وجود دارد ، ولی صدای خر مانند صدای نواختن یک نوازنده یه ناشی
ویلن سل با صدای نسبتا بم آن است که قیژ قیژ می کند ، گوشخراش و دل پریشان
کننده است .
آیا تقصیر خود خر بوده است که چنین صدائی برای خودش انتخاب کند ؟
یا آنکه او را ساخته است ، این جوری ساخته که از لحاظ صدائی هم کسی طرفدار خر نباشد.
.
به آدمی که هرچی بهش به گویند حالیش نمی شود ، می گویند :
مثل این است که در گوش خر ، آیه یاسین به خوانی .
یعنی که نمی فهمد ( آیه ای طولانی ، به نشانه از دلالت کردن ِ طولانی ).
آیا اگر در گوش اسب یا سگ یا گربه یا گوسفند ، آیه یاسین به خوانی می فهمد؟
والله اگر به فهمد !
ولی چرا خر ِ بیچاره بد نام شده و به نفهمی از او مثال می زنند؟
.
اگر تمام ِ حیوانات را از پنج قاره یه جهان جمع کنید و صدایشان را بشنوید ،
فکر نمی کنم ، خروس افریقائی قوقولویش با خروس امریکائی یا آسیائی فرقی به کند .
حیوانات یک زبان و یک صدای شناسائی دارند که جهانی است و فرقی نمی کند
که از کدام کشور آمده باشند.
.
اگر خر ِ بیچاره در فکر اصلاح ِ نژاد خودش هم که باشد ، با یک اسب ماده که
جفت به شود ، بچه اش می شود قاطر که درشت تر از خر است و کمی هم
به رنگ و موی ِِ اسب شبیه تر است ولی بچه دار نمی شود و عقیم است.
پس جلوی ِ اصلاح ِ نژاد خر را به این صورت ، خالق ِ خر ، بسته است.
.
پس خر ِ بیچاره از ازل با همین ریخت و قیافه بوده و باید زشتی یه صدا ، و
زمختی یه مو ، و کتک ها و بی احترامی های صاحبش را تحمل کند
و از خالق ِ خودش ممنون باشد که بدتر از این نشده است .
نمیدانم مثلن چی؟ مثلن کفتار ، که تناسب هیکل ندارد ، صورت زشت ،
رنگ و موی چندش آور ، صدای کریه ، و دویدن نا هماهنگ با ریتم شکسته دارد.
.
در اصل ، برای ِ خالق و آفریدگار ، گردش ِ کار ِ جهان ، مهم بوده است و از مواد
و مصالحی که در همه موجودات هست ، آمده و موجوداتی با شرایط کاری
و فیزیکی یه مختلف ساخته است ، برای ِ منظور های مختلف.
.
مثلن یک معمار که ساختمانی را می سازد ، آجر برایش آجر است.
یکی را در درگاهی خانه به کار می برد و یکی را در سردر ورودی یه خانه.
یکی همیشه پا می خورد و کثیف و سائیده می شود و آن یکی همیشه
در بالا سر ِ مردم است و سابیدگی و آلودگی به خود نمی بیند.
یک سری آجر در دستشوئی به کار می روند و باید با شرایط ِ بد ِ آنجا سر کنند.
یک سری آجر در آشپزخانه یا به عنوان ِ دیواره های اجاق یا دودکش
به کار می روند و در کنار آتش هستند . به خصوص به عنوان بخاری بیشتر
از بقیه به مدت طولانی با لهیب آتش در تماس هستند.
آیا هیچ کدام از این آجر ها می توانند از معمار شکایت کنند که چرا مرا
در توالت به کار بُردی یا در شومینه ؟
نه .
.
در مجموع ، آجر ها ، یک سیستم و یک خانه را تشکیل داده اند ، تا کار ِ آن خانه
برای ِ موارد و مصارف ِ مختلف هماهنگ باشد.
.
خر ِ بیچاره در این جا در جای بد و زیر ِ فشار ِ بیشتر قرار گرفته است ،
زیرا موادی که جسم ِ او را تشکیل می دهند ، از همان موادی است که
برای اسب و سگ و گربه به کار گرفته شده اند و فقط نوع ِ استفاده و
کار بُرد آنها باهم متفاوت است.
خالق ، به کربن و کلسیم استفاده شده در ساخت ِ خر ظلم نکرده
و به کربن و کلسیم طاووس هم لطف نکرده است.
این مواد ، سیستم این جهان را تشکیل می دهند و فرقی نمی کند که در کجا
مورد استفاده قرار می گیرند ، چون همه دوباره به خاک بر می گردند و باز در
ساخت گیاه یا حیوان دیگری به کار گرفته می شوند.
.
گفتمش مشدی حسن ، پس این روح ِ خر که آزار می بیند و تحقیر و بی توجهی
و نگاه ِ بی اهمیت بودن را دریافت می کند ، کجا اجر و پاداش ِ این همه تحمل ِ
ناراحتی را باید به گیرد؟
اون گربه  یا خر به قول ِ شما از یک کربن و کلسیم ساخته شده اند ، ولی
اون گربه همیشه روی مبل نرم و گرم ِ خانه جای دارد و خر ِ بیچاره ، در سرما
باید به لرزد و در گرما عرق به ریزد و بار جابجا  به کند ، یه خورده کاه جلویش
به ریزند و اگر کار بیشتری ازش به خواهند ، شاید یک مشت جو هم جلویش
به ریزند .
ولی اون گربه برای ِ خودش می رَوَد پرنده و موش شکار می کند و
به خانه هم که بر می گردد ، کسی ازش توقع کاری را ندارد ، در یک جای
نرم و گرم لم می دهد ، دست ِ نوازش به سرش می کشند . تازه او با نگاه ِ
مزاحم نشو و گاهی هم با لب ِ نیمه باز به عنوان اعتراض و حالت نیمه حمله
محبت نوازش دهنده را رد می کند. در عوض تکه گوشتی ، چیزی بهش
می دهند که رضایتش را جلب کنند.
گوشت و ماهی را هم از دسترس او دور نگه می دارند ، چون او خودش
می رود سراغ گوشت و ماهی های خانه و به خودش سرویس می دهد.
.
حالا ، کربن و کلسیم این دو حیوان که به خاک برگردد ، روح ِ این دوتا حیوان
در کجا پاداش می گیرند یا جزا می شوند ؟ این طوری که عدالت نیست .
.
مشد حسن گفت : آجر دم در ِ خونه نشو ، که از رفت و آمد ِ زیاد اعتراض کنی
و به آجر بالا سردر ِ خونه حسودیت به شَوَد ، شکر کن که آجر ِ توالت یا
شومینه نشدی!
روح ِ حیوانات هم ارتعاشات ِ برقی و الکتریکی هستند که از عمل و احساس ِ
حیوانات به بیرون فرستاده می شوند و در جائی جذب ِ میدان برقی یا
مغناطیسی یه دیگری می شوند و الی آخر.
.
این گردش و تبدیل شدن ، میلیاردها سال است که تکرار می شود .
ستارگان ِ بزرگ در اثر ِ تجمع  و داغی ناشی از این جمع شدن
منفجر می شوند و پخش و پلا می شوند.
این تکه های ستارگان در جائی دیگر با تکه های دیگر برخورد می کنند یا
باهم می شوند و این جمع شدن ها آنقدر زیاد می شود تا دوباره نیروی
جاذبه شان و در یک جا جمع شدنشان باعث زیاد شدن حرارت شده و
در اثر تکاثر دوباره منفجر می شوند و با انفجار از همدیگر دور می شود .
باز هم روز از نو روزی از نو.
.
دم غنیمت شمار ای پسر – چه دانی که فردا چه آید به سر
..
سوز
20 بهمن 1389 – 09.02.2011

۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه

قهرمانان فوکوشیما ( ژاپن ) 2

قهرمانان ِ فوکوشیما ( ژاپن ) 2

..

در سواحل ژاپن ، حادثه ای مرگبار از طبیعت به وقوع پیوست.

زمین لرزه ، و جابجائی در کف ِ دریا ، و پس از آن سونامی و امواج خروشان ِ دریا

قسمتی از ساحل ِ ژاپن را ویران کرد و هزاران نفر کشته شدند.

نیروگاه ِ برق ِ اتمی ، در سواحل فوکوشیما ، آسیب دید و خطر ِ خروج ِ امواج ِ رادیواکتیو

و یا انفجار ِ نیروگاه ِ برق شدت گرفت.

.

در آن حالت ِ اضطراری ، هرکس نگران ِ خانواده یه خود بود و احساس سرپرستی و

رسیدگی به آنها و فرار از منطقه ِ خطر ، بی خانگی ، بدون ِ خوراک و آب بودن و

بدون ِ لباس بودن ، نگرانی و دلهره ای بزرگ ، برای همه افراد ِ آن منطقه بود.

.

در آن حالت ِ بحرانی ، حداقل پنجاه نفر در تاسیسات ِ اتمی باقی ماندند تا برای ِ مهار ِ

نیروگاه و انرژی خطرناک ِ آن کوشا باشند و برای جلوگیری از گسترش ِ آن بکوشند.

و عده ای دیگر ، با هلی کوپتر به آن منطقه می رفتند و آب بر آن محل می پاشیدند

تا برای خنک شدن نیروگاه اتمی و جلوگیری از بالا رفتن حرارت رآکتور کمک کنند.

.

آنها با خطر ِ افزاینده و لحظه به لحظه یه انتشار رادیوآکتیو در آنجا آگاه بودند.

.

این افراد ، زن و بچه و پدر و مادر و خواهر و فامیل را در طرفی می دیدند که  شاید

بودنشان در کنار آنها برای خانواده شان بسیار مهم بود ، ولی این افراد ، خطر ِ دریافت ِ

تشعشعات ِ اتمی و احتمالن تا آخر ِ عمر از کار افتادگی و یا در اثر ِ این تشعشعات ِ

اتمی ، مرگ را قبول کرده اند تا مردم ِ چند شهر و مردم ِ چند منطقه در اطراف ِ

نیروگاه را از خطر ِ بزرگتری دور نگهدارند.

.

آنها برای ِ نجات ِ هم وطنان ِ خود جانفشانی می کنند

و تصمیم به نجات ِ جامعه گرفته اند و نه نجات ِ فامیل ِ خود.

درود بر این فداکاران و قهرمانان ، در این حادثه دردناک و خطر آفرین.

.

قهرمانان ِ فوکوشیما مانند ِ سربازان ِ مدافع ِ وطن که جان ِ خود را

برای ِ نجات ِ کشور فدا میکنند ، در حال ِ نبرد با غول ِ اتمی هستند

که تا حد ِ امکان از ضرر و صدمه زدن ِ آن به کشور و هم وطنان ِ خود جلوگیری کنند.

چو سرباز ِ بی باک ِ در راه ِ کیش --

سلامت به مردم ، در اندیشه دارد ، نه خویش //

..

سوز

10 فروردین 1390 – 30.03.2011