۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه
پیری
۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه
آنقدر مستم که
آنقدر مستم که
..
یک شعری هست که میگه:
آنقدر مستم که از چشمم شراب آید برون ...
حسن آقا تعریف می کرد که جلوی کامپیوتر نشسته بود و داشت اخبار روز
را از بالاترین و دنباله و سازندگی و ریشه ها دنبال می کرد.
دستش را دراز کرد و لیوان شراب را که برای احتیاط دورتر از صفحه حروف (صفحه کلید)
گذاشته بود بردارد ، یک کمی از شراب پرید توی چشمش ، از توی لیوان با تکان خوردن
و حرکت از روی میز تا لب حسن آقا ، شراب پریده بود توی چشمش .
حسن آقا می گفت : والله اونقدر شراب نخورده بودم که از چشمم بیرون
بزند . هنوز اولین لیوانم بود ، ولی وقتی توی دستشوئی با آب سرد چشمم را
می شستم ، با خودم می گفتم با آب سرد خالی بشورم که
شراب از چشمم بیاد بیرون و یاد این شعر افتادم.
پرسیدم خوب حسن آقا چرا هر چهار تا مجموعه اخبار را می خوانی؟
می گفت خوب این صفحه ها مجموعه ای از اخبار جالب و یا مهم روز را در یک جا دارند
و بعضی هاشون ، بعضی چیز ها را ندارند . بخاطر همین یک نظری گذرا به تیتر
ها می اندازم و یکی که به نظرم جالب بیاید ، مطلبش را می خوانم و اگر به بینم
مطلب جالب است روی تیترش کلیک می زنم که به صفحه اصلی بروم.
مشغولیت به این صفحه های خبری باعث می شود که در طول دو ساعت ،
حتی یک لیوان شراب هم تا ته خورده نشود ، چه برسد که از چشمم برون آید.
..
سوز
..
۰۲ بهمن ۱۳۸۹ - 22.01.2011
۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه
امریکا ، ایران ، تونس
در کنگره این کشور سیاست های کلان آمریکا را اعلام کرد و گفت:
آمریکا در کنار مردم تونس ایستاده است.
رئیس جمهور آمریکا در مورد ایران نیز گفت :
«برای ترغيب ايران به پايبندی به تعهداتش تلاشهای ديپلماتيک زيادی صورت گرفته و
بر اثر همين تلاشهاست که اکنون دولت ايران با تحريمهای شديدتری روبهرو است».
این سخنان آقای اوباما در حالی بیان می شود که در پی مذاکرات بدون نتیجه گروه ۱+۵
با ایران در استانبول، مقامات غربی، تهران را مسئول شکست این گفتوگوها دانستند.
۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه
خرقان- ۲
خرقان- ۲
..
من گناه ِ مردمان ، اندر جهان گردن نَهَم
تا ز ِ آتش ، درد ِ دوزخ ، جمله مردم وانَهَم
هر که تقصیر کرد در هر کجا ، بر پای ِ من
درد ِ دوزخ را نباشد ، هیچ وای جز ، های ِ من
.
بایزید از بوی ِ من مست شد صد سال پیش
او فرستادم درود وُ ، من نبودم خاک ، بیش
من خریدارم گناه ِ مردمان در یک زمان
تا نیابد هیچ کس ، هیچ دردی ، هیچ زمان
.
بت پرست وُ زاهد وُ عابد ، به دادش زندگی
زو نپرسیدش چه سان بودت سپاس ِ بندگی
میوه و گندم بداد او ، بی دریغ بر مردمان
داده روزی بیکران بر مردمان ، در هر زمان
.
زَنگی یو ، زرد وُ سپید ، جان داد ، مردم بیدریغ
در کنار رود بود ، یا خانه داشت اندر ستیغ
داده آنان را خدا جان ، پس ندارم از کمی نانش دریغ
مردمان ، دین را نپرسید ، نان دهید ، باشید شفیق
.
زانکه او بی پُرس ِ دین جان می دهد بر مردمان
بنده اش هم بوالحسن بی پُرس ِ دین آورده نان
مستی ، از مستی به دادش یک سگی را لقمه ای
آن دگر گفت دور شو ، ازِمن چو زاهد بنده ای
.
زندگی آنست ، که یار دیگران باشی برای زندگی
نی چو زاهد ، یاری از مردم ، تو باشی در دعا و بندگی
زاهد اندر وَهم ، روزی ، یابد او بهر ِ دعاهایش بهشت
زاهد دائم عبادت ! خادم ِ مردم ، درآمد بهر ِ پاداش در بهشت
..
سوز
۲۶ آذر ۱۳۸۹ – 17.12.2010
۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه
گر زنا کرد یک آخوند ، زآن پس محلل می شود
۱۳۸۹ دی ۲۱, سهشنبه
ملای شهر
۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه
قطار زمان
19 دی 1389 – 09.01.2011