۱۴۰۲ مهر ۴, سه‌شنبه

نوای موسیقی ۳

 نوای موسیقی ۳

..

به آهنگ موزون و نوای شادی بخش

آدمی و حیوان و گیاه، آمدند در رقص

بچه درون شکم مادر، به رقص می آید  

مرده خوار گوید، کزان گناه می زاید

..

سوز

۳۰ دی ۱۳۹۷ -  20.01.2019

.

نوای موسیقی ۲

نوای موسیقی ۲

..

چو آهنگ و نوا به شادی، نواخته شود 

آدمی و شتر به شادی، ز ِ جا به شوند 

درون شکم مادر، بچه ، به رقص می آید 

مرده پرست، به خیالش از آن گناه، می زاید 

..

سوز

۳۰ دی ۱۳۹۷ -  20.01.2019

----------    ----------- 

با دیدن کلیپ یک بچه در شکم مادر که با موزیک و ریتم گیتار به جنب و جوش

افتاده بود و برجسته شدن های شکم مادر در جاهای مختلف شکم، نشان می داد

که دست و پای بچه و سر و تن اش در رقص هستند،

و از داخل به بیرون، شکم مادر را تغییر می دادند.

.


نواى موسيقى

  نواى موسيقى 

..

خوش است آدمى به ترّنم، شتر به نواى جَرَس

كه دل مرده گان، ز ِ آهنگ شاد دارند ترس

آن كه تار ميزدى خود در زمان قديم

حال بر منكران آن، نشسته است در راس

..

سوز

۲۳ دى ١٣٩٧-  13.01.2019


لذت خواب دوباره

لذت خواب دوباره

..

یکی از لذت های خواب، زمانی بود که بامداد، ساعت زنگ می زد که بیدار شوم، 

زنگ را خاموش می کردم و پنج دقیقه دیگر که باز زنگ می زد، از خواب

بیدار می شدم.

این پنج دقیقه خواب ها که شش هفت بار تکرار می شد، لذتی داشت 

که خواب چند ساعته نداشت.

اون پنج دقیقه را حسابی احساس می کردم که خوابم برده است و وقتی که بیدار

می شدم و بازهم دکمه خاموش موقت زنگ را می زدم، «اسنوز» را، و خوابم

می برد، پس از بیداری، احساس می کردم که خوابیدن را درک و لمس کرده ام.

 

ساعت را نیم ساعت جلوتر از زمان واقعی برای بیدار شدن گذاشته بودم

که روی «اسنوز» بود یعنی هر پنج دقیقه زنگ می زد و تا نیم ساعت

همین حالت برای بازهم زنگ زدن، ادامه داشت.

..

سوز

۰۴ مهر ۲۵۸۲ شاهی -  ۱۴۰۲ هجری

26.09.2023


۱۴۰۲ شهریور ۲۷, دوشنبه

نماز و دعای عربی

نماز و دعای عربی

..

حسن آقا تعریف می کرد که:

چندین سال  پیش، در سن پانزده، شانزده ساله گی، نماز می خواندم

پدرم وادار می کرد که نماز به خوانم، قرآن هم می خواندم و کوشش داشتم

که درست به خوانم، گاهی به آهسته گی لغت را با اَ ... اُ... می خواندم و

حرف به حرف، که درست خوانده باشم، چون اگر درست نه خوانم که

ثوابی ندارد که.

.

یک روز که هوا سرد بود در پاگرد طبقه دوم به سوم که یک دستشوئی سفید

و تکی داشت، داشتم وضو می گرفتم، شنیده بودم که مستحب است که با

آب سرد وضو بگیریم و نه با آب ولرم.

آب سرد را که به ساعد هایم ریختم، تنم مور مور شد و یک حالت عقب کشیده

شدن و مایل نبودن به این نوع وضو گرفتن در من پیدا شد که با دلخوری و

نارضایتی، وضو را با آب سرد گرفتم و بعدش به پدرم گفتم: پاپا، با آب سرد

وضو گرفتم، تنم مور مور شده و سردم شد. این وضو گرفتن برای آدم هائی که

در عربستان هستند خوبه که گرمای شدید است و با آب خنک که وضو

گرفته شود، آدم سرحال می آید، نه برای ما که توی زمستان یخ بکنیم و با

آب سرد وضو بگیریم. پدر نگاهی فکورانه به من داشت و چیزی نگفت.

.

یه وقت دیگه بعد از خواندن های قرآن در ماه رمضان برای ثواب بیشتر،

کل قرآن را از اول تا آخر در یک ماه رمضان خواندم و بعدش یادم

افتاد به قرآن خواندن های خودم، در ماه رمضان که من خیلی ثواب کردم

لابد و حتمن، که در یک ماه تمام قرآن را دوره کرده بودم.

بعد آن چه یادم می آمد، قولو، قتلو، اشقیا، اغنیا، یعلمون ولایعلمون،

ولاتکون، غافلون، غالبون و...

فکر کردم خب، من چی خوندم و چی گفتم؟ خودم هم نمی دانستم.

به نظرم رسید که من که چیزی از معنی حرف های قرآن را

نمی فهمیدم، پس چه ثوابی و چه پاداشی در آن هست که یک سری

لغت را پشت سر هم تکرار کنی و بعدش ندانی که چی گفتی؟

.

این فکر را خبر تلویزیون تقویت کرد، خبری از تلویزیون چین بود که

گوینده می گفت: چانگ - چینگ - چونگ و یک هم چین چیزائی و

گوینده تلویزیون، خبری که از تلویزیون چین پخش شده بود را 

ترجمه کرد.

به خودم خنده ام گرفت، گفتم خب من اگر صد بار بگویم چینگ،

چانگ، چونگ...

چه ثوابی و چه پاداشی از طرف خدا در انتظارم هست؟

فکر کردم که خب هیچ چی، چون من نمی دانستم از خدا چی

می خواهم و فقط به زبان چینی، چیزهائی گفته ام که اگر هم دعا باشد،

من نمی دانم که درخواست چه چیزی بوده و از خدا چی می خواسته ام،

تازه اون ها، چینی هستند و از نظر مسلمان ها کافر هستند، خدا به

اون ها پاداش نمی دهد و دعا های شان ثواب ندارد که...

بعدش به خودم نهیب زدم که من هم یک ماه بیخودی یک سری

لغاتی عربی را خوانده ام به امید ثواب و پاداش و نظر لطف خداوند، 

که نمی دانستم از خدا چه می خواهم و قرآنی که می خوانم برای

چه کاری ثواب دارد و چه انتظاری از خدا داشتم.

آیا فقط همین که قرآن خواندن ثواب دارد کافی هست؟

و آیا چون ثواب کرده ام یا کاری ثواب دار کرده ام، یعنی قرآن

خوانده ام که ثواب دارد، آیا به آرزوها و خواسته های دیگری که

در ضمن قرآن خواندن نبوده است هم، خواهم رسید؟

.

پس از آن تصمیم گرفتم و در دو سال بعدی، قرآن را با زیرنویس

فارسی اش می خواندم و گاهی دو سه بار می خواندم که به فهمم

چی می گوید، وقت و انرژی زیادی لازم داشت و حوصله ای زیادتر.

.

با خواندن همزمان زیرنویس های فارسی ، به مقداری از لغت های عربی

آشنا شدم که بدون زیرنویس خواندن هم،‌ حدس می زدم که یعنی چه،

ولی خب باز هم زیرنویس را می خواندم که دیدم بیشتر موقع ها،

درست متوجه شده بودم.

.

یک وقتی شانزده هفده سالم شده بود که در موقع نماز، این شک

بر من مسلط شد که خب یعنی چی که روزی هفده بار بگویم که

خدایا تو بزرگی، صاحب دو تا عالم هستی و راه راست را به من

نشان بده و نه راه آن ها که مورد غضب تو واقع شده اند.

گفتم خب یعنی چی؟ خدا چه احتیاجی دارد که من و پدرم و این همه

آدم، هی، هر روز همین چند سطر از قرآن را تکرار کنند که چی؟

.

و دیگر نماز نخواندم، سه چهار روز بعدش، اعتراض پدر بلند شد

که هان، چرا نماز نمی خوانی؟‌

گفتم خدا احتیاجی به نماز خواند من ندارد، گفت یعنی چی؟ تو باید

خدا را شکر کنی و نماز برای خودت هم خوبه، گفتم من نمی خواهم

برایم خوب باشه.

گفتم این نماز خواندن ما، مثل این می مونه که یک مهندس، چند هزار

عروسک کوکی درست کنه که این عروسک ها روزی چند بار

بگویند، آقا مهندس تو خیلی آقایی و خیلی مهندسی و بعد ساکت شوند.

.

آیا خدا عقده دارد که با گفتن این که تو خیلی بزرگی و عظیم هستی

و التماس کنیم که ما را به بخشد، خودش را بزرگ حس کند؟

.

در این چند سال گذشته، این دعای «ما را به بخش» خیلی به نظرم

خارج از دایره آمده است.

خدا برای چی ما را به بخشد؟ مگر چه کرده ایم که ما را به بخشد؟

.

خدا ما را با یک سری هوس ها و خواسته ها و خوش آیند ها آفریده است.

خب ما بر اساس و اصولی ساخته شده ایم که وسط ماه تابستان و

هوای گرم، هوس بستنی بکنیم، که اگر در ماه رمضان باشد، آیا

خطا کرده ایم و گناهی شده است که طلب بخشش کنیم؟

یا اگر زنی زیبا رو و خوش چشم و ابرو به بینیم و بخواهیم با او

هم صحبتی بکنیم، گناه کرده ایم؟

خدا چشم ما را جوری آفریده که یک تناسب هایی در صورت و

اندام زن ها به نظرمان خوش آیند و زیبا هست، خب خدا این نوع

تشخیص زیبایی را به ما داده است، حالا چرا ما باید از خودمون

خجالت بکشیم و طلب بخشش کنیم که از زیبایی خوشمان می آید؟

.

به نظر می آید که آخوند ها، ما را بد جوری به خودمان مشغول

کرده اند و ما را گناهکار و سزاوار جهنم و عذاب نشان می دهند

که نقش واسطه گی بین ما و خدا را، بازی کنند و خود را نماینده ای

از سوی خدا معرفی می کنند، که در خیلی جا ها با دادن پول

به آخوند ها، گناه پاک می شود و از این راه جیب ما را خالی می کنند.

چه کسی گفته است که آخوند ها، نماینده ای از خدا هستند؟‌

چه کسی این نماینده بودن را به آن ها داده است؟

.

آخوند شیعه این مورد را جا انداخته است که چند درصدی از درآمد را به

عنوان زکوة، و بیست در صد از دارایی را که در سال داشته ای به

عنوان خمس «یک پنجم- یعنی بیست درصد» را به نماینده های خدا

بدهیم که در راه خدا خرج کنند، یعنی مثلن...

حسن آقا می گفت که همه مردم در گرمای تابستان و سرمای زمستان

کار می کنند و زحمت می کشند و پولی در می آورند اما باید یک بخش

از درآمد شان را به آخوند و ملای محل بدهند که مثلن خدا خوشش بیاید،

ولی در اصل این آخوند و ملا هست که خوشش می آید که در

تابستان گرم در مسجد خنک و در زمستان سرد، در مسجد گرم نشسته

و قصه هایی را که خودش هم باور ندارد برای مردم تعریف می کند، 

و هر کجا که می رود مهمان است و مفتی می خورد و اگر

روضه ای هم به خواند که امام حسین و یاران اش را به خاک و

خون بکشاند، پولی هم می گیرد، حق القدم یا… 

پس تبلیغ دین و اجرای مراسم مذهبی و پای سخن ملا ها نشستن 

برای ملا ها درآمد دارد و کفاره دادن برای گناه و خطا هم… باز 

به جیب آخوند می رود، کفاره را که به اداره دارائی نمی پردازند. 

پس این که آخوند ها اصرار دارند که قرآن به عربی خوانده شود

و دعا های بسیار زیادی از دعای کمیل و دعاهای روز های مختلف

در مفاتیح الجنان و کیمیای سعادت و… برای بخشش گناه… و العفو، 

العفو، گفتن و قرآن روی سر گرفتن ها برای بخشش از سوی خدا، 

برای این است که ندانی در دعا ها چیست و یکی باید آن را ترجمه 

و تعریف کند و این وابسته گی به آخوند ها را پایدار نگاه می دارد. 

هر آخوندی هم در سخن رانی اش، مقداری عربی از روایت ها 

و حدیث ها و قرآن، به زبان می راند و آن را تفسیر می کند. 

.

آیا اگر یک آخوندی در میان روضه خوانی، به انگلیسی یک چیز هائی

بگوید و بعد تفسیر کند که این یعنی این و اون یعنی اون...  و شما باید

به زبان انگلیسی دعا و نماز بخوانید وگرنه پیش خدا قابل قبول نیست،

آیا شما قبول می کنید؟‌

نه

چون پیامبر در عربستان بوده و زبانش عربی بوده است، پس اصیل

بودن پیام پیامبر، در عربی بودن آن است، ولی خب باز برای مردمی

که زبان شان عربی نیست، مثل این است که به چینی و یا به انگلیسی

نماز خوانده می شود، چون زبان مادری اش نیست و نمی داند و نمی فهمد 

که چه دعائی می کند و چه می گوید. 

.

با این که در قرآن در چند جا آمده است که برای هر قومی 

به زبان خودش پیامبر فرستاده ایم تا بفهمند و هدایت شوند، 

باز هم آخوند ها اصرار دارند که نماز و دعا به عربی خوانده شود.

..

سوز

۱۸ شهریور ۲۵۸۲ شاهی – ۱۴۰۲ هجری

09.09.2023


۱۴۰۲ شهریور ۱۲, یکشنبه

اسارت ذهنی ۲

اسارت ذهنی – ۲

..

در بیابان ِ خرافات، باز پیمودم قدم

از حقیقت اندر آن، پیدا نبودش، از عدم

ترس داشتم، از فکر کردن، بر،‌ گناه 

در تپش می آمدی قلبم، ز ِ انکار،‌ دم به دم

در بیابان، در پی ِ آبم، ولی دیدم سراب

در کجا گیرد سرابی، جای هم، یک قطره آب

گفته هایم بی سبب انگاشتی

پس، توّهم، باورم، پنداشتی

من ز ِ دست ِ باورم، خود را بسی دارم به رنج

تا به دنیای دگر، از جای ِ پیش باشم به گنج

من درین دنیا بسی، حوری به چنگ می داشتم

آن گناه پنداشته، خود را نگه می داشتم

تا که در دنیای جاویدم، بسی حوری بُوَد

از برای ِ کرد ِ خود، صد حوریان، من را سزد

از خوراکی چون پدید آمد، لذیذ و خوردنی

نَفس ِ خود پرهیز دادم، از برای ِ خوردنی

خواب ِ راحت را، ز ِ چشمان و به جان، دور ساختم

وقت ِ خود را در نیایش، در دعا پرداختم

تا که در دنیای فانی، زود گذر

عمر خود را بی‌هُده، نَد‌هم هدر

گر تبسم دیدم از حوری وشی

فکر ِ خود، دور کردم از او، در خوشی

بس مرا نعمت بُوَد، اندر سرای ِ دیگرم

من بسازم از برای آخرت، کاخی خیالی در سرم

این شراب ِ قرمز و عشق و کباب

وا نهادم، گوش ِ من دیگر نمی خواهد، رُباب

روز را در روزه، شب را در دعا

تا خوش آید زین همه کارم، خدا

از برایم سازد او، کاخی بلند

زندگی شیرین نماید از برم، او همچو قند

بی نصیب خود را نمودم  این جهانم، از خوشی

نعمت و لذت برایم آوَرَد، پس در بهشت، حوری وشی

از برای مردمان، اندر کمک، صد ها قدم برداشتم

مردم ِ بیگانه را، مانند خود انگاشتم  

بی نظر یا نفع ِ خود، کاری نه دیدم از یکی

آنچه را بشنیده ام، خصلت چنین است، آدمی

هر خوشی را از برایم چون خطر پنداشتم

غفلت ِ یاد ِ خدا، شیطان عمل، انگاشتم

گر برای ِ من نبود ست این خوشی ها، این صفا

این همه زحمت چرا، از بهر آن، بُردست خدا

از برای ِ همچو من، دنیا چنین زیبا شدست

گر که من آن را نخواهم، پس همه بی فایده ست

این همه دنیا برای ِ امتحان ِ چون منی، برپا شدست؟

گر که من خوش باشمی، گویند که او رسوا شدست؟

این همه زیبا رُخان، اطراف ِ من آورد پدید

گر که رو گردان شَوم ، کفران شود، دیگر نمی آید مزید

«شکر نعمت، نعمت ات افزون کند – کفر نعمت از کف ات بیرون کند» 

پس برو دستی برون کن لذت از دنیا به بر 

چون که رویای بهشت باشد دروغ، پا تا به سر 

 ..

سوز

۸  شهریور ۱۳۹۴ – 30.08.2015