۱۳۸۷ آذر ۸, جمعه

دزد


دزد
..
‫در وبلاگی نوشته بود‫ :
** حق ما چیست
سالهاست که نان خشکی ها از محله‌ی ما نمی گذرند
زیرا از نانِ خالی این همه سفره
چیزی برای پرندگان حتی باقی نمی ماند ،‌‌‌ **

‫وقتی جامعه ای خیلی فقیر است ، یعنی آنقدر که حتی اگر بفکر
نان دادن به پرندگان هم باشد ، نانی ندارد که به پرندگان هدیه کند ،
‫در مدیریت اون جامعه دزدی میشود.
مثل داستان رابین هود و اون ‫مامور ظالم پادشاه که حتی یک پنی را
از فقیر ترین آدم بعنوان ‫مالیات برای پادشاه می گرفت ودر قصر پادشاه
کیسه های سکه ‫های زر را روی هم انباشته بودند ،
و شاه آسوده خیال در رویا بود .

‫دزدی کردن بخودی خود ، عمل زشت و ناپسندی است .
‫حال اگر دزد خود را پشت لباس نظامی گری پنهان کرده و
‫یا خود را به لباس شریف و پاک راهنمایان بهشت آراسته است ،
‫باز هم باید دزدی او را رسوا کرد . زیرا او این لباس را بد نام میکند .
‫آیا اگر هر کدام از این دزد ها
‫بر خلاف باصطلاح ** امنیت ملی ** عملی انجام میدادند ،
آیا ‫کسی به " لباس " آنها نگاه میکرد ؟
یا اینکه به " عمل " آنها استناد می کردند ؟
‫او را محدود و زندانی و یا خلع لباس میکردند ، و با او مانند یک
‫خطا کار رفتار میکردند بدون در نظر گرفتن " لباس " آنها .
‫پس باید این چنین در مورد همه دزد ها عمل شود ،
زیرا دزدی ‫آنها برخلاف ** امنیت ملی ** ، امنیت جامعه است .

‫دزد را در نزد عام ، بی اعتبار باید نمود
‫دزدی اش را هر کجا هم ، بر ملا باید نمود
‫دزد را گر لباسی هم ، چنان ، پوشیده بود
‫کووس رسوایی ، جزایش پر صدا باید نمود
..
سوز ‫‫25.11.2008

۱۳۸۷ آبان ۲۸, سه‌شنبه

باران شمال

باران شمال 

..

در یکی از وبلاگ های پارسی زبان،

عکسی از یک پنجره بود که از درون، شیشه عرق کرده بود و از

بیرون قطرات باران به شیشه میخورد و به پایین سرازیر می شد،

و از پشت شیشه، درختان و خانه یه آن طرف حیاط

بصورتی تار دیده میشد. ‫چه زیباست قطرات باران

که از شیشه یه پنجره به پایین سُر می خورند،

یک لحظه دستم ناخودآگاه رفت طرف شیشه، که عرق ‫آن را پاک کنم،

وسط راه با خنده دستم را عقب کشیدم.

این صحنه منو یاد شمال ایران می اندازه ‫و اون لهجه های شیرین

شمالی ها که کنار خیابان می ایستادند و می گفتند: اوتاق، اوتاق. ‫

و وقتی اتاق می گرفتیم، سؤال مهربانانه یه صاحبخانه که،

لحاف دارید، پتو دارید یا ‫براتون بیارم؟

وقتی وارد اتاق می شدیم، بوی نم ِ فرش پشمی دستباف اتاق،

بهمون می گفت: که خوب حالا شما بشمال آمده اید.

بوی مرطوب درختان و عطر شالیزار برنج مرا تشویق می کرد

‫که نفس عمیق تر بکشم. چه احساس لطیفی بود، لحظه های بارونی

که توی بالکن سقف دار جلوی اتاق می نشستیم و ‫چای میخوردیم.

"میگن مرغ همسایه غازه"

ولی در واقع بوی عطر چای صاحبخانه دل انگیز ‫تر از چایی بود که

ما با خود آورده بودیم و از نوع مرغوب و گران بود.

از مادرم پرسیدم، مامان، بروم و از آنها چایی بگیرم؟

ولی والدین ما ‫می گفتند، بد است که از اوون ها چایی بخواهیم،

صبر کن خودمان الان دم می کنیم.

‫ولی خوب شوق درک مزه یه چای روستایی صاحبخانه، بیشتر از ترس

شماتت والدین بود و با کم رویی ‫رفتم سوی خانم صاحبخانه،

صاحبخانه که می دید پسری کوچک، با تردید ولی برای خواستن چیزی

بسمت ‫او می رود، خودش پرسید:

چی میخوایی "پی سر جان" با لهجه یه شیرین شمالی...

چای صاحبخانه روی میز، پسر دل به دریا زده،

‫روی صندلی کنار میز ساده، در بالکن با نرده یه چوبی آبی رنگ،

جلوی اتاق، فضای سبز اطراف، ‫بوی عطر چایی ، طعم تلخ آن، ‫

با دوسه تا قند همراه چایی، صحنه را شیرین و رویایی کرده بود.

و واقعا ٌ، اون نم بارون، اون بوی گیاهان سبز و برنج

که فضای دورو بر ما را گرفته بود،

اون خنکی هوای بارونی و اون چای روستایی می ارزید

‫به نگاه چپ پاپا و رفتار ناراضیانه ای که مامان نشون داد.

..

سوز

03:42 - 13.11.2008


خلوت

خلوت
..
خلوتی خواهم ، مرا بیگانه باشد
در آن صد دل چو من ، افتاده باشد
سروشی از برای پرسشم ، یارانه باشد
کزان راهی بسوی " واحد " فرزانه باشد
..
سوز
18.11.2008

۱۳۸۷ آبان ۲۷, دوشنبه

نیک


نیک
..
مریمی باش ، عیسایی بیار
اندرین ملک ، آرامی بیار
نی کتک باشد و نی هم چوبه دار
کآرد انسان و مرامش را قرار

مردمان را ، روح نیک اندیش آر
گفته هاشان، ریشه یه نیکی بکار
بر گمار ، کردار نیکش را بکار
تا بگردد نیک ، کارها روزگار
..
سوز
15.11.2008

۱۳۸۷ آبان ۲۲, چهارشنبه

کتک


‫‫کتک
..‫
‫امروز صبح صحنه ای از برخورد ماموران انتظامی
با ‫یک جوان را در ایران می دیدم.
‫لقمه ای که توی دستم بود نیمه راه در هوا ماند، نمیتوانستم
‫از تأثر، بخوردن ادامه بدهم، احساس گناه میکردم که من
‫اینجا نشسته ام قهوه ام آماده روی میز و در آنجا، اون جوان
‫دارد با دست بسته از سه نفر که با چوب یا باتوم مجهز بودند
‫کتک می خورد. آن جوان روی زمین دراز کش از درد بخود
می پیچید و ماموران بین فاصله کتک زدن ها شلوار جوان راهم
از پایش در آوردند، پیراهنش هم که تکه پاره شده بود. بدن
لخت هم، بسبب روی زمین کشیده شدن زخمی و خون آلود.
آیا چرا باید یکنفر آنچنان کتک بخورد؟
و از درد کتک، از ته دل، ناله و فریاد کند؟
‫هیچ جرمی نیست که مجازات آن، اینگونه کتک خوردن باشد.
‫مخالفت با دین و مذهب، مخالفت با رؤ سای کشور و یا مخالفت با
‫هر چیز دیگری، سزاوار کتک خوردن نیست، حتی مثلا خوردن شراب.
‫در خیلی از نقاط دنیا، برای انتقاد از رؤسای کشور فیلم کمدی میسازند
‫و نظر مخالف خود را علنی اعلام میکنند، شنوندگان و خوانندگان
‫خودشان می فهمند که، تا چه حد حرف گوینده درست است.‫
‫بقول منادیان دین و راهنمایان بهشت، هر کسی را بخاطر اعمال
‫خودش مجازات خواهند کرد.
برادری را بجرم برادر دیگرش مجازات ‫نخواهند کرد.
پس دیگر چه اصراری هست که عده راه بیافتند و
‫برای بردن مردم به بهشت،
توی سر آن مردم بزنند و به آنها برای اعمالشان ‫ایراد بگیرند
و آنها را کتک بزنند به این عنوان که این عمل شما مخالف
‫رفتن به بهشت هست.
..
سوز
‫11.11.2008  

۱۳۸۷ آبان ۲۰, دوشنبه

انتخابات Obama

Obama انتخابات "‫مک که ین، اوباما"
‫..
بنظر میرسد، ‫بهترین رویداد در جریان انتخابات
ریاست جمهوری امریکا، ‫نطق ‫تبریک سناتور "مک که ین" است
که برای پیروزی سناتور اوباما ایراد کرد. ‫در این سخنرانی،
"مک که ین" شخصیت والا و وطن دوستانه ای نشان داد،
در شروع سخنرانی اش با اعلام اینکه:
اوباما در انتخابات پیروز شده است،
طرفداران "مک که ین" ‫ شروع کردند ‫به " هو " کردن "اوباما" .
بلافاصله "مک که ین" با حالت ‫تحکم آمیز و کمی خشن،
کف دستهایش را بطرف مردم دراز کرد و آنها را
وادار به سکوت کرد.
‫ پس از آن گفت: "اوباما" رییس جمهور بعدی، کشوری ست که
"ما هردو" آن را دوست داریم،
‫و من با تمام قوا آماده هستم، با او همکاری کنم که در مقابله با مشکلاتی
که در روبرو ‫داریم، ما را به جلو به بَرد.
‫این پیام یک رهبر مخالف به رقیب انتخاباتی اش بود،
او نشان میداد که آنچه مورد هدف است، ‫
خدمت به کشوری است که در آن زندگی می کنند،
نه برنده شدن شخص خودش یا حزب خودش. ‫او نشان میدهد، که اگر
من و حزب ما تلاش می کند که ریاست جمهوری را بدست بگیرد،
بخاطر ‫اینست که:
ما عقیده داریم که بهتر می توانیم به این کشور خدمت کنیم.
حالا اگر ‫مردم ما، شما را برای اداره یه کشورمان، انتخاب کرده اند.
ما هم در خدمت شما هستیم که با هم ‫به این کشور خدمت ‫کنیم.
از حزب دیگر بودن، از نژاد دیگر بودن، از مذهب دیگر بودن،
‫دلیل ‫آن نمی شود که ما جلوی پای شما سنگ بیاندازیم و
برای انجام کارها مانع تراشی کنیم. ‫
‫این وطن پرستی است،
این خدمت به وطن است،
این دوست داشتن وطن است.
..
سوز
09.11.2008

۱۳۸۷ آبان ۱۶, پنجشنبه

‫کوروش کبیر


کوروش کبیر
‫ ..
‫درود به مردم ایران
‫‫درود به روان پاک " کووروش کبیر"
‫‫نور درخشان‌‌‌‌‌‌ ِ فکر انسانی و بشر دوستانه ِ " کووروش کبیر "
‫و پرتو تابناک ‫اندیشه ِ او، نوری است که با ابر های تیره ِ بد اندیشان
‫‫و تیره دلان اندکی پوشیده میشود ولی باز هم، از همان پشت ِ ابر هم
‫پیداست که نوری قوی در پشت آن است، ابر ها پراکنده می شوند و نور‫
‫اندیشه ِ پاک "کووروش کبیر" همچنان تابناک است
و در جهان بی همتاست.‫
‫اندیشه ای که مجموعه یه آزادی های حقوق بشر را ،
از زمان آبراهام لینکلن تا ‫به امروز،
در یکجا و در یک زمان و آنهم 2500 سال پیش اعلام کرده است،‫
و چون ‫از زمانی ست که بسیار دور است، از زمانی ست که مدنیت و
شهرنشینی هنوز ‫در مراحل اولیه اش بوده،
والایی ِ این اندیشه ارزش و درخشش ِ بیشتری را نشان میدهد.‫
" ‫کووروش کبیر" متعلق به جامعه یه جهانی است،
احترام به " کووروش کبیر" و اعلامیه ‫حقوق بشر او،
نشان دهنده ِ شخصیت خوب و نیک بودن، احترام گذارنده به آن است.‫
‫آنانی که مستقیم و یا بواسطه می خواهند " کووروش کبیر" نام او،
گفته های او ‫یا آرامگاه او را مخدوش کنند
و بنحوی اهمیت او را کم کنند، اثری از خباثت، حسادت و ‫پستی
از خود نشان میدهند، میخواهند کوچک بودن خود را در مقابل او،
با کوچک نشان دادن " ‫کووروش کبیر" بپوشانند،‫
ولی آنچه باقی می ماند بدنامی شان و حقیر بودنشان است.‫
‫گسترده باد اندیشه های " کووروش کبیر"
و پایدار و پیروز باد نام مردم نیک اندیش ایران
‫ ..
‫سوز

۱۵ آبان ۱۳۸۷ - 05.11.2008