۱۳۹۷ بهمن ۴, پنجشنبه

حالا خوش است

حالا خوش است
..
زنده‌گی همینه، یک مشروب الکلی
یک حالت ِ بی خودی، و بی فکری
یک احساس رقص و شنگولی و ترّنم  
نه، غم فردای، چه دانم بخوری
نه از اندوه که ديروز گذشت، رنجوری
هر آنچه که دیروز گذشت، نیست در یاد
هر آنچه که فردا شدن است، اون ور ِ باد
من در این لحظه که، بی یاد، به خود مشغولم
مِی، می خورم از جام و، کمی مسرورم
چیپسی از سیب زمینی،‌ مزه ی مشروبم هست
نیست در فکر، چه رفته ست و چه آید در دست
من در این لحظه که بی فکر و ریا، ست، در حالم
نه، به گفت یا که نگفت، از سخن ام، در کارم
این بی خبری ز عالم ِ‌ ، بود و نبود
گر غصه خورم یا نخورم، حال چه سود
نه، بر شدن اش، ز خود توانی دارم
بر، نا شدن اش،‌ نه خود، زمانی دارم
این لحظه که در بی خودی ام... زنده گی است
آن لحظه که با خود، بُده ام... دست کی است
چون کوروش و اسکندر و چنگیز، اگر جهانی، سازیم
چندی که گذشت، چو گرد، و خاک ِ رفته گان،‌ بر بادیم
این خاک و غبار که اکنون در بر ِ ماست، از تن کیست
چندی است جهان نام  مرا، بعد که گذشت، یادش نیست
اکنون که جام، در بَر وُ ، می اندر وُ، زمان هم با ماست
مِی نوش که فردا که رسد، پس خوشی ات چون رویاست
..
سوز
۱۸ دی ۱۳۹۷ -  08.01.2019

۱۳۹۷ بهمن ۲, سه‌شنبه

دوستان از راه دور

دوستان از راه دور
..
امكانات ارتباط اينترنتى، دوستان بسيارى را برايم هديه داده است.
از دوستى با بسيارى از آنان خوشحالم و به دوستى با خيلى از آن ها افتخار مى كنم.
مانند شما دوست عزيز
.
دوستان اينترنتى كم توقع هستند، صبح بخير مى گويند و آرزو هاى خوب براى
دوستان دارند، آنچه را به نظرشان خوشايند است، با ديگران به اشتراك مى گذارند
و اگر جوابى دريافت نكنند، دل آزرده نمى شوند كه چرا جواب نگرفته اند،
مى دانند كه اگر براى هر نوشته اى جوابى باشد، دو روزه،
تلفن هاى موبايل ظرفيت شان پُر مى شود.
وقتى كه گاهى از يكى پيام مى رسد، رضايت خاطر فراهم مى شود
كه خب او حالش خوب است.
خب حالش خوب است، احساس همه است.
.
دوستانى را بيست و هشت سال است، كه از نزديك نديده ام، از همين راه،
دوباره با آن ها در تماس هستم، عكس و مطلب، رد و بدل مى كنيم،
و شادى و نشاط در تماس برقرار است.
اين نزديك تر شدن دوستان، را از تكنولوژى داريم.
با سپاس از دوستان و تداوم تماس.
..
٢ بهمن ١٣٩٧-  22.01.2019

۱۳۹۷ دی ۱۹, چهارشنبه

بی تو تنها، با تو، من تنها ترم

بی تو تنها، با تو، من تنها ترم
..
من، بی تو تنهایم ولی
با تو، خودم، تنها ترم  
وقتی که تنها هستم به تو فکر می کنم
من خودم هستم، که به تو فکر می کنم
وقتی که تو هستی، خودم تنها تر می شود
فکر من، جسم من، برای توست
کم خوابی، خسته‌گی، برای من مهم نیست
دیگر به خودم فکر نمی کنم
آنچه می خواهم برای تو هست
دیگر خودم را نمی بینم
خودم، را تنها و بی توجه رها کرده ام
و فقط برای رضایت خاطر تو، در تلاش هستم
اما بدون تو
من، به خودم، توجه می کردم
ولی با تو، من، خودم را تنها رها می کنم
خودم، تنها می ماند
و من هرچه دارم، با تو،‌ در میان می گذارم،  
انرژی، وقت، توجه و تلاش هایم برای تو هست
.
حالا که به گذشته می نگرم
حالا که بدون تو هستم
می بینم که چقدر، خودم را سال های سال، تنها رها کرده بودم
خودم، تنها بود، آنچه بود، توجه به تو بود، آنچه بود، تو بودی
آنچه بود، فکر و تلاش برای بر آوردن خواست های تو بود
و وقتی به گذشته می نگرم، می بینم که
هرچه که خودم، می خواست، در درجه دوم بود
و نیم نگاهی به خودم بود و سر تکان دادن ِ من، با این جمله که
خیلی خب باشه بعد
و وقتی که خودم، درخواستی از من داشت
من را در محضوری  می دیدم که کاری واجب تر داشت
و نمی توانست خواسته ی خودم را، برآورده کند
و خودم، در انتظاری دلخورانه، صبر می کرد،  
در حالی که نگاهش به من بود که، چرا پس اینطوری؟
و می بینم که من را، در تنگنائی می دیدم که خواسته ی تو را بر آوردن،  
واجب تر و لازم تر می نمود، تا خواسته های خودم را...
تو بودی، و خواست تو بود که، در درجه اول قرار داشت
دلم فشرده می شد که چرا خواسته ی خودم را، بی جواب می گذارم؟‌
من، کمی از خودم، احساس خجالت می کردم
وقتی که نگاه سئوالی اش را بر من می دیدم
که خواسته و انتظار بر نیاورده اش را، به بعد ها وعده می دادم
و در حالی که کمی شانه ها را بالا کشیده بودم
به حالتی که من را به بخش، مجبورم بروم...
خودم را تنها می گذاشتم و کارم، برآوردن خواسته های تو، بود  
و تو بودی که، من را از خودم دور کردی
و خودم، تنها و بدون یار، مانده بود
.
من و خودم، حالا دوتائی با هم هستیم
و من برای خودم، کارهائی را می توانم انجام دهم
که وقتی که تو بودی، برایش انجام نمی دادم
شاید بتوان گفت که طبیعت ما را این جوری ساخته است
و تو، نمی توانی مقصر باشی
وقتی که در فیلم های طبیعت می بینم که
همه حیوانات نر، و پرنده گان نر،
همه جور خودشان را تغییر شکل می دهند و رقص می کنند
و نمایش می دهند که توجه ماده را جلب کنند،  
تا شاید بتوانند به ماده نزدیک تر شوند...
نه تو را مقصر می شناسم، و نه من را
این در نهاد مان هست که خودمان را فدای خواست او کنیم.  
..
سوز
۱۲ دی ۱۳۹۷ -  02.01.2019