۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

باورهای دینی2

باورهای دینی2

..

دین داشتن ، اعتقاد به نیروئی قوی تر و مورد ِ اعتماد ، به نام خدا بسیار خوب است .
داشتن ِ ایمان به اینکه نیروئی برتر و موجود در همه جا هست ، احساس امنیت
به شخص می دهد.
داشتن ِ ایمان به خدائی با آگاهی های همه جانبه و اِعمال قدرتش در همه جا و
ناظر بودنش در همه جا ، یک حالت ِ پشتیبانی به شخص می دهد.
انسان با دعا هایش ، یعنی با خواستن از خدا ، با زبان و دل ، امیدوار به برآورده
شدن ِ نیاز و کمبودش می شود.
.
ایمان داشتن به این که او ، خدا ، دوستدار ِ محبت و مهربانی و کمک به ضعیفان
و درماندگان است ، تشویق می کند که انسان محبت و مهربانی را پیشه کند و
در صورت ِ مشاهده کردن ِ درمانده و محتاج به کمک ، آن شخص هم سعی در
کمک و رفع ِ نیاز ِ فرد ِ درمانده می کند.
.
باور داشتن به اینکه با انجام ِ عمل ِ بد در موردی ، خدا او را مجازات خواهد کرد و
برایش بد خواهد آورد ، حالتی ترمز مانند در مقابل انجام عمل بد دارد.
این حالت ِ پلیس ِ مراقب ِ ذهنی ، پلیس ِ مراقب ِ داخلی باعث می شود افراد
سعی کنند تا حد ِ توان از انجام ِ کارهای ِ بد دوری کنند و سعی در انجام ِ کار
های خوب کنند ، یا حداقل اگر کارهای خوب را داوطلبانه انجام نمی دهند ، از
انجام ِ کارهای بد ، تا حد ِ امکان خودداری کنند.
.
در بسیاری موارد انسان تنهاست و به تنهائی تصمیم می گیرد . این مراقب ِ ذهنی
در درون ِ اندیشه ، هنگام ِ فکر و همزمان باعمل ، باز دارنده یه خوبی برای ِ
جلوگیری از بدی هاست و مشوق ِ خوبی برای ِ انجام ِ کارهای خوب و خوش آیند  ِ
خودش و جامعه است.
.
وقتی انسان در انجام ِ کاری درمانده است و تقریباً امیدی به انجام ِ آن کار ندارد  ،
به پشتیبان ِ بزرگ و قوی فکر کردن ، به آن شخص آرامش می دهد و فشار روحی
اش را کم می کند ، شخص در امید به کمک و یاری از آن نیروی بالاتر خودش را
خیلی نمی بازد.
و اگر اعتقاد و ایمان به این هم باشد که مصلحت و یا قسمت هم در کارش دخیل
است ، خیلی خود را در فشار و تنگنای نداشتن و یا نشدن نمی بیند و دل خود را
با دلیل ِ این که شاید صلاح و یا قسمت نبوده است آرامش می دهد.
آن شخص خیلی خود را پاک باخته و یا مقصر در نشدن یا نداشتن نمی شناسد ،
پس خودش را کمتر ملامت می کند ، به خودش نهیب نمی زند که بی عرضه
بوده ام ، تنبل بوده ام و از فشار بر شخصیت درونی ِ خودش کم می کند.
یعنی تقریبا تقصیر را به گردن ِ دیگری می اندازد و تقصیر را به گردن ِ اراده و
خواست ِ فردی یا منبعی یا جائی بسیار قوی تر از خود می اندازد و از سر زنش و
خود خوری اش کم می کند.
.
سلامت ِ روانی یه متوسط در این افراد ِ معتقد بیشتر حفظ می شود.
شخص برای ِ شدن یا نشدن یا انجام ِ چیزی ، کمتر به راههای غیر اخلاقی و
دور از انصاف روی می آورد و همین خود نوعی رعایت و بهبود ِ وضع جامعه است.
شخص سعی نمی کند به دیگران ضرر به زند تا اینکه خواسته و میل خود را
به پیش به بَرَد.
افراد با اعتقاد به نیروی ِبالاتر و عادل و ناظر به همه چیز ، خیلی دچار یأس و
درماندگی یه روحی نمی شوند تا جائیکه دست از زندگی به شویند.  
کمتر دچار ِ پوچی و بیهودگی می شوند و دست از زندگی نمی شویند.
.
القاء پوچی وبیهودگی در میان ِ افراد با توانائی های کم ، آنها را سرخورده می کند
تا جائیکه یک دفعه به این فکر می کنند که ادامه دادن به این زندگی چه لزومی
دارد و تصمیم ِ خطرناکی را برای پایان دادن به زندگی می گیرند و افراد وابسته
به خود را در فشار و اندوه قرار می دهند.
.
پای بند بودن به مبانی اخلاقی و مذهبی و دینی وقتی با خرافات و زوائد زیادی
برای رعایت آن دین و مذهب همراه نباشد ، یعنی افراطی نباشد ،
برای جامعه مفید است.
..
سوز
27.01.2011

۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

باورهای دینی1

باورهای دینی1
 ..
یکی از دوستان ایمیلی فرستاده بود راجع به درآمد عربستان از خانه یه کعبه.
عکس هائی بود از بچه های فقیر ایرانی با شرایط ابتدائی ، محیط غیر بهداشتی
و مکان و محل بسیار بد و نامناسب برای ِ آموزش بچه ها.
و در دنباله قصرهای مجلل و خیلی لوکس با وسایل طلائی یا طلاکاری شده از
حاکمان ِ عربستان.
نوشته شده بود فقط زائران ایرانی در حدود ِ 4,78 میلیارد دلار در آنجا خرج کرده بودند.
یعنی پول به جیب عربستان ریخته بودند که بروند حج تمتع یا حج عُمره به کنند.
.
شعر مولوی واضح و گویا است. او فیلسوفی بزرگ و عارفی عالی قدر است و گفته است:
ای قوم به حج رفته کجائید کجائید - - معشوق همین جاست بیائید بیائید
اما مردم ِ خداپرست ، خانه خدا را آنجا می دانند و برای نزدیکی به خدا اینهمه خرج
می کنند و به آنجا می روند.
بقول سعدی بزرگوار: هزار بار اگر طواف کعبه کنی - - نیارزد آنکه بشکنی دلی
خوب چند هزار نفر از مردم ِ درمانده و فقیر می توانستند شرایط بهتری از اینکه
حالا دارند ، با این پنج میلیارد دلار داشته باشند؟
این پول های حج رفتن را در همین کشور خرج کنند و نیت به کنند پیش خدا که ای خدای
مهربان ، برای ِ رضای تو ، ما هزینه تا آنجا آمدن و اقامت در آنجا را خرج ِ این مردم ِ
محتاج ِ کمک کرده ایم.
.
نقل شده است که مردی در سفر به حج در یکی از توقف های بین راه در جائی
هنگام عصر در محل ِ اقامت آنشب ، در اطراف قدم می زد ، مشاهده می کند که
زنی گرفتار چهره و فقیر لباس ، در حالت ِ جستجو به خرابه ای رفت و پس از جستجو
از میان ِ زباله ها مرغی مرده پیدا کرده و به راه ِ خود رفت .
مرد مسافر به دنبال زن فقیر می رود تا به بیند او با این مرغ ِ مرده چه خواهد کرد و
می شنَوَد که زن به بچه هایش مژده می دهد که بیائید برایتان مرغ آورده ام
و مرغ مرده را پخته و خوراک ِ کودکان نمود .
.
آن مرد از سفر به حج منصرف شد و تصمیم گرفت از همانجا به شهر ِ خود برگردد و
هزینه سفر و اقامت در جوار خانه خدا را به آن خانواده بخشید.
آن مرد شب به خواب دید که او دارد مراسم حج را انجام می دهد ، پرسید
این از چه است؟
او را ندا دادند که آن کاری که تو در باره آن زن و بچه هایش کردی ثواب زیارت خانه خدا
و حج را داشت و تو ، به خانه کعبه مشرف شدی بدون اینکه به خانه کعبه قدم بگذاری.
اصل خدمت گزاری و خدا پرستی همین است .
.
آنکه زیارت حج را توصیه کرده ، گفته است: اگر در خانواده مستحقی نیست و توانائی
مالی بیش از احتیاج خانواده هست می توانی به حج به روی وگرنه واجب نیست.
.
کاری که راهنمایان بهشت و خدمت گزاران ِ خانه های خدا می کنند ، مسجد ، کلیسا ،
معبد بودائی و کنشت این است که :
آنها مردمان را به خدا پرستی و خدا دوستی دعوت می کنند و از این راه هدایائی را
برای خدا طلب می کنند و خودشان آنرا استفاده میکنند.
قربانی برای خدا را از بهترین ها می خواهند ، گوسفند یا بز یا گاو برای قربانی باید سالم
باشد و شل یا کور یا گر ( مو ریخته) و یا مریض نباشد. از این قربانی عملن متولیان و
کارکنان ِ عبادتگاه ها استفاده می کنند ، خدا که گوشت یا خون ِ قربانی را لازم ندارد.
.
روحانی ها در هر دین و مذهبی ، در تمام ِ طول ِ سال در جای راحت و آرام و امن و هوای
مناسب به سر می بَرَند و توقع دارند که مردم در سرما به لرزند و کار کنند ، در گرما
عرق به ریزند و کار کنند و قسمتی از  پول و نتیجه کار خود را به روحانی ها بدهند تا 
پول زحمت کشیده و عرق ریخته شان حلال شود .
.
آخوندهای شیعه که خمس را هم که فقط در زمان حضرت محمد و در زمان جنگ و غنیمت
گرفتن در 1400 سال پیش مرسوم بوده است با چند تا روایت و حکایت تا به امروز رسمی
کرده اند و درآمدی بیشتر از بقیه روحانی های مذاهب دیگر دارند .
سهم خمس در میان مسلمانان سنی رسم نیست.
آخوند ها و ملاهای شیعه اسامی مختلفی برای درآمد دارند مثل: حق ِ امام ،
پاک کردن ِ مال ، صدقه ، زکوة ، وقف ، خمس که به نظر نمی رسد در بین پیروان
سنی های اسلامی ، همه این ها در حال حاضر معتبر باشد .
روحانی ها برای هر کدام از این عنوان های درآمد قصه ها و داستانهای زیادی تعریف
می کنند که مردم را تشویق به دادن این پول به آنها به کنند و قصه هائی از کم دادن
و به بلا گرفتار شدن مردم ، شایع کرده اند که ترس را بر مردم مستولی نگهدارند که
باید این پول را به « نمایندگان خدا » و راهنمایان بهشت به دهند .
.
کشیش مسیحی ، خاخام یهودی و آخوند مسلمان ، همه شان نسبت به مردم
عادی و فقیر ، زندگی بهتری دارند.
آنها نسبت به انجام اعمال ِ گوناگون با فرم های مختلف ، درست و خلاف را تفسیر و
تعریف می کنند و از درآمد مردم ِ معتقد به خدا و مردمی که احساس گناه از
عملی را دارند ، برای بخشش ِ گناهشان ، پول دریافت می کنند.
مردم گناهکار با دادن ِ پول به نمایندگان بهشت ،
خود را از بلا ها یا جزاها رها شده فرض می کنند.
.
این منادیان ِ بهشت هستند که همواره زندگی راحت با استفاده از امکانات ِ موجود
زمان خود را داشته اند و برایشان فرقی نمی کند که فرد صدقه دهنده و یا کسی
که برای جریمه گناهش پولی را به روحانی می دهد ، چقدر فقیر باشد و شاید
خیلی محتاج تر از روحانی باشد ،
آنها فقط مردم را دعا می کنند که خداوند آنها را حمایت کند و گناهشان را به بخشد 
مهم اینست که از این راه پول وارد صندوق عبادتگاه و یا جیب روحانی به شود ، 
بقیه اش قصه است و داستان.
..
سوز
05.12.2010 

۱۳۸۹ بهمن ۲۸, پنجشنبه

پدر


پدر
..
ای نوشته بوسه زن در جا ، به دستان ِ پدر
دور باشد از چنین دستان ، حال ، لبهای پسر
آن پدر ، کو تربیت را بر پسر دستور داشت
جُور پنداشت از پدر ، پس عنادش کرد ، آن پسر
..
سوز
16 بهمن 1389 – 05.02.2011

۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه

خنده بَر ، دار

خنده بَر ، دار
..
خنده ام بر لب ِ دار ، دارد نشان ، حسّ ِ رضایت می کنم
دستهایم بسته با دستبند ِ فولادی ، وداعت می کنم
با تمسخر ، ای نوکری از نابکار ، دارم نگاهت می کنم
من تبسم بر حماقت ، بر خیانت ، بر سفاهت می کنم
.
خنده ام خود مظهر ِ آزادگی ست ، راضی ز ِ کارم می روم
عمر بی ارزش ز ِ تسلیم وانهاده ، شادم ، خرامان می روم
آنچه را اَندر توانم بوده است ، بر ضد ظلم کوشیده ام
من لباس ِ افتخار در جنگ با ،  اهریمنان پوشیده ام
.
مبین ، بند ِ ظالم به دستم به پایم ، کنون محکم است
ز ِ بند ِ حقارت ، زبونی ، موالی رهایم ، دلم روشن است
خنده ام ، ریشخند بر غاصب ِ این مُلک بی آزادی است
هر یکی ویرانگر ِ این خاک و بوم ، با جمله یه آبادی است
.
خنده دارم بر لب و ایستاده ام در پای ِ دار ، جلاد ، از رأی شماست
حلقه دارم ، از طناب ِ دار به گردن ، خنده بر ریش شماست
هر دو دستم بسته از پشت در دو حلقه ، مانعی پولادی است
مادرم ، دارد دلی پُر از تأثر ، چون ز امّید ِ رهائیم خالی است
.
می زنم لبخند بر مادر ، مشو غمگین ، خوشحااال باش کین پسر
سربلند او زیست و آزاد ، ظالمان را بر ترحم ، خم نیاوردست سر
.
تیغ ِ تیز ِ حاکم ِ ظالم ، هراسانم نکرد
من به لبخند پای ِ دار ، گویم نبازیدم نبرد
او ز ِ فکر ِ خنده ام ، بر خود به پیچد در نهان
خنده ام بر دار ِ ظلم ، جاوید مانَد در جهان
.
من به آنک ، خود جانشین ِ کردگار و حق به خواند ، خندیده ام
من به پاسدار بودن از ، آزادگی ، ضد دغل جنبیده ام
مادرم خوش باش ، کین پور ِ تو آزاد زیست ، پس خندان به رفت
هم چو مزدور از فلسطین ، ضد ایران ، پول ندارد او به کف
.
در وداعت مادرم ، دستم که بالا می برم
دست ِ دیگر ، بند ِ دستم آورد ، پشت ِ سَرَم
رو ! برای ِ خاک ِ ایرانِ عزیز چند پور ِ دیگر هم ، به زا
خاک ِ ما پاااک می باید شدن ، زین مردمان ِ ناروا
.
ای شما بر مُلک دارا غاصبان
ای شما با زور و زر ، بر مردم ِ ما غالبان
ای شما اندر لباس ِ دین پرستان
ای شمایان ، مصحف و قرآن به دستان
.
ای شماهائی که ریش را مظهر ِ دین کرده اید
ای شما با جای ِ مُهر ، پیشانی آذین کرده اید
پول ِ بیت المال مفت خورده ، گردن ها ستبر
پول ِ مردم را به خارج داده اید و ، خوانده اید ما را به صبر
.
گفته اید ، ما راهنمایان ِ بهشتیم ، دستمان فانوس هست
آن چه را دادید به ما فقر است وُ ، وآنچ برباد رفت ، ناموس هست
آنچه آوردید به ما ، اشگ و غم و ماتم برای ِ مرده بود
آنکسی را که خودش ، از دار ِ دنیا ، سهم خود را برده بود
.
از میان خود یکی جُسته ، بزرگ کرده ، همه او را پرستید
از خدای « او هست بزرگتر » نام  برده ، جای ِ آن آدم پرستید
مردم ِ ایران به فقر و تنگدستی ، روز و شب در کوششند
مردم ِ غزه ولی از ثروت ِ ایران ِ ما ، در راحت و آسایشند
.
آنچه آوردید به ما ، نه اسم آن آزادی است
آنچه را دادید به ما ، نه اسم آن آبادی است
عقل و فکر و گردش ِ اندیشه را محدود می خواهید شما
جز به عقل ناقص خود ، هیچ از ما نمی تابید شما
.
فکر و عقل ِ گِرد ِتان باشد خراب و ، از هزاران سال ِ پیش
لعن کفار کرده و ، آنرا که آنان ساخته اند دارید به پیش
هرکدام در مصرف ِ ، از نوترین ِ کافران ، باهم رقابت می کنید
دست ِ خانم را گرفته ، جت ها سوار ، دنیا سیاحت می کنید
.
ای شما ، ای خمس گیران ، زر پرستان
ای شما ، ای خنجر ِ دین را به دستان
ای شمائی که لباس دین به تن کرده جنایت می کنید
ای شما نام ِ خدا برده ، بر ایرانی خیانت می کنید
.
می زنم لبخند ها بر این تظاهر ، این دو رنگی
چون حنای ادعاتان پیش مردم هم ، ندارد هیچ رنگی
می زنم لبخند بر پایان ِ بد ، هم شوم و ننگین شما
می زنم لبخند بر پیروزی یه ایرانیان، بر نام معدوم ِ شما
..
سوز
30 آذر 1389 -  21.12.2010
.
در اثر تأثر از دیدن عکس وداع ،
از لبخند مجید کاووسی بر سکوی دار ،
با طناب دار به گردن و خداحافظی با لبخند

۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

دوست ناشناس


دوست ِ ناشناس
..
دوست آنست که گیرد دست ِ دوست
در پریشان حالی و درماندگی
خیابان شلوغ بود ، مردمی که برای ِ اعتراض در آنجا بودند با نگاه به اطراف
و به جائی دورتر سعی می کردند که خود را از گزند ماموران دور کنند.

صدای تیراندازی آمد ، من که خود را به داخل کوچه کشیده بودم با عجله از
توی کوچه آمدم که به خیابان اصلی نگاهی بیاندازم. او دستش را جلوی ِ
سینه ام گرفت و مانع شد که به خیابان ِ اصلی به روم و گلوله یه تیری که
همان لحظه نفیرش از جلویمان رد شد ، در خیابان ِ اصلی نزدیک ِ کوچه ای
که ما ایستاده بودیم به دیوار خورد.

هردو تایمان با بهت و حیرت ، از خطری که از بیخ گوش من رد شده بود ، به
همدیگر نگاه کردیم . او از اینکه مانع تیر خوردن ِ من شده بود و من از اینکه
تیر به من نخورده بود . او راضی از اینکه باعث شده بود تیر به من نخورد ،
و من با نگاه و حالت تشکر و سپاسگزاری به او تبسمی کردم.

جمعیت به طرف ما و کوچه هجوم آوردند ، بین ما افراد دیگری که بدنبال محلی
نسبتا امن تر می گشتند پُر شد . 
او رفت ، و من دیگر او را ندیدم.

ما همدیگر را نمی شناختیم ، ولی او در یک لحظه ، دوست ِ من شده بود.
او جان ِ مرا نجات داده بود.
آنهائی که تیر خورده بودند ، توسط دوستان ِ ناشناس دیگری کمک می شدند.
آنها سعی می کردند شخص تیر خورده را از محل دور کنند ، یا جلوی خون ریزی
شان را به گیرند و یا به جائی برای ِ مداوا به برند.
دوستان ِ ناشناس و دوستان ِ بی نظر و بدون ِ توقع.

چه زود می شود دوست ِ یکنفر بود ، بدون اینکه انگیزه ای قبلی برای دوستی باشد.
..
سوز
11 بهمن 1389 – 31.01.2011