۱۳۹۰ شهریور ۹, چهارشنبه
ساده دِلان
۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه
وقتی تو می گوئی وطن ، از نگاهی دیگر
وقتی تو می گوئی وطن ، از نگاهی دیگر
..
با اجازه از استاد بادکوبه ای ، این شعر را از گوشه ای دیگر نگاه می کنیم:
.
وقتی تو می گوئی وطن ، از نگاهی دیگر
..
وقتی تو می گوئی وطن، او ، خاک بر سر می کند
گوئی صدای شیر را ، با گوش باور می کند
وقتی تو میگوئی وطن ، یک باره خشکش می زند
وآن دیده یه مبهوت خود ، با خون ِ دل تر می کند
وقتی تو می گوئی وطن ، بر خویش می لرزد تنش
او نیز رقص مرگ را ، باور به حیرت می کند
با کوروش و با تهم تن ، از تو شنیدست او وطن
با تخت جمشید ِ کهن ، عمری عذاب سر می کند
خون اوستا در رگ ِ فرهنگ ِ ایران می دود
او ، امّن یُجیب از ترس تو ، باز زیر ِ لب سر می کند
وقتی تو می گوئی وطن ، شهنامه برتر می شود
او وحشت از فردوسی آن، پیر سخن ور می کند
وقتی تو می گوئی وطن ، یاد فلسطین می کند
می بیند او یک پارسی ، صد تازی برابر می کند
وقتی تو می گوئی وطن ، او چفیه بر سرباز پارسی می نهد
او یاد قتل نفس ، با ، الله و اکبر می کند
وقتی تو می گوئی وطن، از خشم ، خون در چشمش رَوَد
با تصویر تو ، حمام ِ خون ، چون تلّ زعتر می کند
وقتی تو می گوئی وطن ، در فکرش است ، قدس و حجاز
او همدلی ، کی با چنین ، دانا و سرَوَر می کند
تاریخ دورانش بر او ، شمشیر ِ تازی ساختَ ست
تو با عدالت ، او از غضب ، یادی ز حیدر می کنید
ایران او ، یعنی لباس ِ تیره یه عباسیان
تو ، رنگ ِ روشن بر تن ِ گلگون ِ کشور می کنی
ایران ِ او ، با نام ِ دین ، زن را به زندان می کِشَد
تو ، تاج را ، تقدیم ِ آن بانوی برتر می کنی
ایران او ، شهر ِ قصاص و سنگسار و دار هاست
تو کیش ِ مهر و عفو را تقدیم ِ داور می کنی
ایران ِ او ، می ترسد از بانگ ِ نوای و نای ِ نی
تو با سرود ِ عاشقی ، آن را معطر می کنی
وقتی تو می گوئی وطن، او می شود پُر یاس و غم
تو ، کی گل ِ امید را ، نشکفته ، پَرپَر می کنی
..
سوز
11 مرداد 1390 – 02.08.2011
----------- --------------
وقتی تو میگویی وطن
..
وقتی تو می گویی وطن من خاک بر سر می کنم
گویی شکست شیر را از موش باور میکنم
وقتی تو می گویی وطن یکباره خشکم می زند
این دیده ی مبهوت را با خون ِ دل تَر می کنم
وقتی تو میگویی وطن بر خویش می لرزد قلم
من نیز، من نیز رقص مرگ را با او به دفتر می کنم
بی کوروش و بی تهمتن با ما چه گویی از وطن
با تخت جمشید کهن من عمر را سر میکنم
خون اوستا در رگ فرهنگ ایران میدود
من گات های عشق را مستانه از بر میکنم
وقتی تو میگویی وطن شهنامه پر پر میشود
من گریه بر فردوسی آن پیر سخنور میکنم
وقتی تو میگویی وطن بوی فلسطین میدهی
من کی نژاد عشق با تازی برابر میکنم
وقتی تو میگویی وطن از چفیه ات خون میچکد
من یاد قتل نفس با الله اکبر میکنم
وقتی تو میگویی وطن خون است و خشم و خودکشی
من یادی از حمام خون در تل زعتر میکنم
وقتی تو میگویی وطن، قدُس است و شامات و حجاز
من همدلی کی با چنین نادان برادر میکنم
تاریخ ایران تو را شمشیر تازی میسزد
من با عدالت جوئی ام یادی ز حیدر میکنم
ایران تو یعنی لباس تیره عباسیان
من رنگ روشن بر تن گلگون کشور میکنم
ایران تو با نام دین، زن را به زندان میکشد
من تاج را تقدیم آن بانوی برتر میکنم
ایران تو شهر قصاص و سنگسار و دار هاست
من کیش مهر و عفو را تقدیم داور میکنم
ایران تو میترسد از بانگ نوای و نای و نی
من با سرود عاشقی آن را معطر میکنم
وقتی تو میگویی وطن یعنی دیار یاس و غم
من کی ٔگل "امید" را نشکفته پرپر میکنم
........
شعر از استاد مصطفی بادکوبه ای
.
۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه
گرسنگان ِ افریقا
گرسنگان ِ افریقا
..
ما در کجا زندگی می کنیم؟
میلیون ها انسان در افریقا از قحطی و گرسنگی با حالتی نزار و رقت بار جان می دهند
و عده ای در فکر بستن قرارداد های فروش اسلحه و فروش های میلیارد دلاری هستند.
در افریقای گرسنه ، دسته های مختلف به جان یکدیگر افتاده اند و دارند
با هم جنگ می کنند، با اسلحه هائی که دنیای متمدن برای آنها می فرستد.
.
پول ِ این اسلحه های فروخته شده ، کاخ های صاحبان کارخانجات اسلحه سازی را
سرپا نگه میدارد. گل های باغچه هاشان با خون مردم آبیاری می شود.
گوشتی که آنها به دندان می کشند ، گوشت انسان ها و قربانیان ِ
تجارت ناجوانمردانه ای است، که آنها بوجود آورنده اش هستند.
.
به جای این همه تحقیق و پژوهش و سرمایه گذاری در ساخت اسلحه جنگی ،
می توان در زمینه هائی کوشید که آب را از دریاها و اقیانوس ها به نقاط کم آب
منتقل کرد تا جلوی خشکسالی و کمبود باران را بگیرند.
.
می شود از این راه هم پول در آورد و دیوار های کاخ های جدید را بالا بُرد.
.
برای مبارزه با خشکسالی می توان با پمپ کردن آب از اقیانوس ها به مناطق کم آب،
کمبود آب را جبران کرد ، یا با ایجاد ابرهای مصنوعی باعث خنک شدن خاک
و تبخیر کمتر آب شد و یا شاید بتوان بطور مصنوعی از ابر ها، باران بارانید.
شاید بتوان ابرهای باران زا را از جائی به جائی دیگر کشانید . در آن صورت
در منطقه های قبلی سیل نمی آید و در منطقه جدید کمبود باران جبران می شود.
.
در آن صورت گیاهان مورد مصرف انسان و حیوانات به آسانی رشد می کنند و
به راحتی در دسترس خواهند بود.
در آن صورت گرسنگی و قحطی و خشکسالی اثر نابود کننده اش بسیار بسیار
کم تر خواهد شد.
..
سوز
05 امرداد 1390 – 27.07.2011