۱۳۸۷ بهمن ۸, سه‌شنبه

‫نیک روش

‫‫نیک روش

‫..

‫یکی از دوستان وبلاگی ، نوشته بود:

‫ اگر میشه گناه کرد و جوابگو نبود؟ چرا ما گناه نکنیم؟

‫ ‫−− −−−

‫گناه به خودی خود تعریف و نمودار عمل ناپسند و نکوهیده ای است

‫که نباید انجام داد ه شود .

دوست عزیز، اگر بچه ای از کیف پدر یا مادرش پولی بدزدد

‫باحتمال زیاد، والدین تا مدتی متوجه نخواهند شد .

‫آیا این عمل درست است؟ مسلم است که نه، درست نیست.


ما ایرانی هستیم و در سابقه یه تاریخی و فرهنگی و دینی مذهبی

‫خود گنجینه ای بس گرانبها داریم، که سرآمد شاید همه یه 

آموزش های دینی و اخلاقی است که تا بحال موجود بوده است.

‫این روش و پایداری آن، در حالی که ساده است، بسیار هم کامل است

‫و شامل تمام مسائل و جریانات زندگی می شود، حتی مسائل فردا ‫

‫این سه گوش نیکی، این مثلث سه نیک، پنجره ای بسوی نیکی هاست


"‫پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک"


از درون آن به جهان و همه یه اعمالی که انجام می دهیم

یا انجام می دهند ‫نگاه کنید.

آن یک مقیاس و الگو برای قضاوت در مورد همه یه اعمال است.


‫درون وجود هر انسان یک شاخص قرار دارد بنام "وجدان و انصاف"

هر فرد انسان برای اعمال خود بلافاصله یک مقایسه ‫سریع

با این شاخص ‫درونی دارد.

هر شخص خودش میداند عملش تا چه اندازه درست بوده است

‫ولی شرایط موجود او را بآن وا میدارد که جور دیگری آنرا وانمود کند

و از عمل ‫زشت خود دفاع کند، یا خجالت از اطرافیان،

خوش خدمتی برای رئیس، ‫فکر تأمین فردای خانواده،

و یا سودی که در آن کار هست و علت های دیگر.


‫ما بعنوان یک انسان وظیفه داریم اصول اخلاقی خود را حفظ کنیم.

‫از لقمان حکیم پرسیدند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان

‫ما ایرانیها در طول تاریخ نشان داده ایم

‫که به اعراب وحشی مدنیت را آموخته ایم

‫به مغول های وحشی مدنیت را آموخته ایم


‫بنابر این، ما روش نیک خود را حفظ می کنیم اگر چه،

‫عده ای کم، از افراد ریاکار با نام دین و مذهب و نمایندگی یه خدا

‫قدرتی در دست دارند و آنچه می کنند بر خلاف خدا،

‫دین، مذهب، اخلاق و انسانیت است.

‫..

‫سوز 

۰۸ بهمن ۱۳۸۷ - 27.01.2009


۱۳۸۷ بهمن ۶, یکشنبه

عقیده

عقیده
..
‫آیا یک نفر، یک انسان، اجازه زندگی کردن در روی کره یه
زمین را دارد ‫یا ندارد؟
آیا یک انسان اجازه دارد نفس به کشد، غذا بخورد
یا آب ‫بیاشامد یا نه؟
آیا یک انسان اجازه دارد به دور و بَر ِ خود نگاه کند، ‫از تابش آفتاب
بر روی سبزه های باران خورده و انعکاس نور خورشید
‫از قطرات چون الماس روی برگ ها لذت به برد یا نه ؟
‫آیا یک انسان اجازه دارد که هوای لطیف و مرطوب جنگل
یا چمن زار ‫را تنفس کند، یا می تواند از نسیم خنک سحری
در بیابان های ‫شن زار و خشک و بی آب و علف تنفس کند یا نه؟
‫جواب هر معتقد به هر دینی مثبت است.
آری هر انسانی اجازه دارد،
‫از آنچه در روی کره زمین در اختیار او قرار دارد استفاده کند
و لذت به برد ‫و زندگی کند.

‫چرا عده ای این باور را دارند که خود را، عقیده یه خود را،
یا دین و مذهب ‫خود را بَر تَر بنامند و دیگران را ملزم بدانند یا
وادار کنند که به دین آنها ‫اعتقاد داشته باشند
و از عقیده یه دینی آنها پیروی کنند؟

‫خدایی که این امکانات را برای بشر فراهم کرده،
‫شرطی برای یه ‫استفاده از این نعمت ها قرار نداده است.
‫اگر کسی از خداوند بخاطر نعمت هایی که در اختیارش
قرار داده است ‫تشکر کرد که خوب. با شکر نعمت،
نعمت هایش افزون می شود.
‫اگر هم قدر دان و شاکر نعمت های خداوند نبود و یا قدردانی
و تشکر ‫خود را برای دیگران نمایش نداد،
خداوند خودش می داند با آنها چه کند.
‫هرکس مسئول اعمال خودش است.
‫خداوند هیچکس را بخاطر گناه کسی دیگر مجازات نمی کند.

‫خداوند احتیاج به دایه های مهربان تر از مادر ندارد، که عده ای
راه ‫بیافتند، چوب و چماق دست بگیرند و دیگران را وادار کنند که:
‫ای بابا، تو باید از خدا تشکر کنی و تازه این جوری که
ما می گوئیم ‫تشکر کنی وگرنه سرت را بباد خواهی داد،
زن و بچه ات را به کنیزی
‫می بر یم و اموالت هم مال ما می شود.
‫آیا اگر تیزی یه شمشیر بر گردن این افراد نبود،
به این سبک خدا پرستی ‫را
و اجرای اعمال تشکر از او را بدین روش بجای می آوردند؟
‫تازه آنهم ‫به زبانی که نمی فهمند برای تشکر از خدا
چه می گویند ‫و چرا باید ‫به آن زبان بگویند؟
‫آیا خداوند بزرگ فقط بآن زبان بخصوص متوجه تشکر
بندگانش می شود؟
آیا خدا زبان دیگری بلد نیست؟
آیا کسان دیگری که باین زبان صحبت ‫نمی کنند
جزو بندگان خدا نیستند و هیچ جایی پیش خدا ندارند؟
‫‫چرا، آنها هم بندگان خدا هستند‫،
خداوند زبان آنها را هم متوجه میشود
‫روش شکر گزاری آنها را هم قبول می کند.
‫بقول مولوی بزرگوار
‫هیچ آداب و ترتیبی مجوی −−
هرچه می خواهد دل تنگت بگوی
‫..
‫سوز
۰۵ بهمن ۱۳۸۷ - 24.01.2009  

۱۳۸۷ بهمن ۳, پنجشنبه

‫او باما - ۲... Obama - 2

‫‫او باما - ۲... Obama - 2

‫..
‫در نگاهی کوتاه به مسیر و تحولات رسیدن اوباما به
‫ریاست جمهوری، د یده می شود، چهار پنج سال پیش،
‫بطور اتفاقی، یک ‫سناتور، از "انتخاب شدن مجدد" به سناتوری
‫منصرف میشود. و چند نفر از سناتور های دیگر بطور متحد میگویند:
اوباما خودش را کاندید کند و بلافاصله با انتخاب او موافقت میشود
‫و ایشان به عضویت سنا، پذیرفته می شود.
‫و گرنه جای خالی برای ‫عضویت ایشان وجود نداشت،
‫و معلوم نبود که آیا باین زودی ها بتواند شانس
‫انتخاب شدن در سنا را داشته باشد.
‫و او در عرض چهار سال بسرعت برق و باد ‫پله های ترقی را
بالا رفت، ‫تا کاند ید شدن برای ریاست جمهوری.
‫و... بطور اتفاقی از چهار پنج سال پیش.....
‫شرکت هایی با هم آهنگی نا نوشته شروع می کنند به
‫کاری یکسان انجام دادن و وام های بدون پشتوانه برا ی خرید خانه
به مردم ‫میدهند و بعد این مشتری ها را به بانک ها می فروشند و
حق و حساب ‫خودشان را می گیرند و کنار می روند.
‫و میمانند بانک ها و مشتریان بی پشتوانه یه مالی.
‫گویا این وام گستری های بی قاعده و نا اصولی فقط برای خرید خانه
‫داده نشده و در زمینه های مختلف بوده است.
‫این شرکت های معتبر نما، توسط نفوذ و دوستانی که در اطراف دنیا
‫داشتند، بانک های مختلف از سراسر دنیا را هم به این معامله ها
‫تشویق و یا به نحوی راضی می کردند.
‫با جمع سر انگشتی، بدهی کشور های مختلف جهان به مبلغی ‫حدود
‫پنج هزار میلیارد دلار می رسد. یعنی پنچ با دوازده تا صفر جلویش.
‫این پول ها کجاست؟
‫حالا بفرض حالت بازار کاذب، باعث بالا بودن این مبلغ شده است ولی
بیش از ‫نصف بیشتر این پول که واقعی است.
‫حالا باید منتظر بود و دید که برای این سناتور جوان با ایده های عالی
‫و شور انقلابی، با سیمای جالب و صدای گیرا و کاراکتر خوب،
‫چه آشی پخته اند و چه چیز هایی را می خواهند سر ِ او خراب کنند
یا ‫چه نشدن هایی را بپای او بنویسند.
‫..
‫سوز
‫سوم بهمن ۱۳۸۷ -
22.01.2009

۱۳۸۷ بهمن ۱, سه‌شنبه

اوباما 2009 Obama

‫‫اوباما 2009
..
‫آمادگی برای انتقال ریاست جمهوری از بوش به اوباما با شور
‫و هیجان ز یاده از حد دنبال میشود. در خیلی از کشورهای
‫جهان بحث و صحبت های خیلی ز یادی هر روز مردم را مشغول
‫ این انتخابات می کند.
‫این پیشواز رفتن برای انتقال ر یاست جمهوری در هیچ
‫دوره ای سابقه نداشته و به این مفصلی هم نبوده است؟
تبلیغات شدیدی است که انتخاب یک رییس جمهور
‫افر یقایی‫ تبار و تیره پوست نشان یک دموکراسی کامل است
‫که در واقع چنین هم هست، ولی نه با اینهمه سرو صدا،
‫یکجای کار ایراد دارد !!
.
این همان کشوری است که، همین چند ماه پیش، نزدیک
هزار میلیارد بدهی درش ایجاد شد.
کسی بدنبال شرکتهای مسئول این نابسامانی اقتصادی نیست.
با وابستگی اقتصاد کشور های ارو پا و آسیا، حدود ده - دوازده تا
از کشور ها، از هشتصد میلیارد و رقم های کمتر تا دویست و
صد میلیارد را باید به سیستم اقتصاد خود تزریق کنند، تا مقدار
ورشکستگی ها و بیکاری را کمتر کنند. البته با این
تزریق پول به اقتصاد، مقداری از شدت بحران کم می کنند.
بحران سر جای خود باقی است.
گویا این همه سرو صدا برای ایجاد شور و حال در مردم است که
‫یکنوع حالت عادی زندگی را تداعی کنند و کسی نپرسد
که بابا پولها کجا رفت، پولها چی شد؟
مبلغی حدود حداقل چهار- پنج هزار میلیارد دلار است.
‫مردم از رفتار رییس جمهور قبلی راضی نیستند، از مخارجی
که اینور و انور ‫دنیا کرده ناراحت هستند.
نام امریکا آن درخشش سابق را ندارد.
‫با این بزرگ نمایی و بیش از حد سرو صدا کردن،
می خواهند حواس ها را ‫یه جور دیگر مشغول کنند،
تا اسم امریکا دوباره با خو بی برده شود و برق بزند.
..
سوز
19.01.2009

۱۳۸۷ دی ۲۶, پنجشنبه

‫زرتشتی

‫زرتشتی
..
یک ‫دوست وبلاگی، نوشته بود:
سلام دوست خوب شعر بسيار زييايي بود
‫از قرار معلوم شما بايد زرتشتي باشيد درسته؟
...
برای خوبی شعر، آیا فرقی هم می کند؟ ‫ ‫
‫‫بقول مولوی بزرگوار، نه بر‫ّی ام، نه بحری ام ‫
‫نه گبر و نه ترسا و نه مسلمان نه یهودم ‫
‫همانطور که می بینید طرفدار "تفکر آزاد" هستم ‫
‫همه ادیان طرفدارانشان را بسوی بهتر بودن و خوبی راهنمایی ‫
می کنند. همه ادیان به خوبی کردن با همسایه و دیگران
دعوت می کنند.
آقای صبحی مرحوم، در زمان کودکی ما، در رادیو ایران
صحبت می کرد. ‫می گفت سه کارگر برای تهییه نهار دچار
اختلاف شدند، کسی ‫که ناظر بر جر یان بود و معلوماتی داشت،
رفت برای آنها، ا نگور، ‫خر ید و هرسه راضی،
شروع به خوردن ناهار کردند. ‫ ‫
‫چرا؟ چون: عرب زبان "عنب" میخواست. ‫ ‫
ترک زبان "اوزووم" میخواست. ‫ ‫
‫ و فارس زبان "انگور" میخواست. ‫
‫همه، یک چیز را می خواستند ولی زبانشان متفاوت بود. ‫
‫‫علت وجودی ادیان، بهبود روابط انسان ها و روابط اجتماعی بین
آنها هست. ‫در هر قومی به نسبت عادات و رسوم آن قوم،
مردم را به اجرای کارهایی ‫تشویق و از اجرای بعضی کارها
منع می کند و می گو یند: خدا اینطور دوست دارد ‫ ‫
‫در رفتار اجتماعی، نام توصیه کننده مهم نیست،
روش رسیدن به خوبی ها مهم است. ‫ ‫
‫آن چیزی که به خوب بودن " ما "
کمک میکند نه در فریاد صبح سحر است، ‫
‫و نه در شلاق زدن کسی که مقداری مشروب الکلی خورده است.
‫ما باید خوب بودن را از خودمان شروع کنیم. ‫
‫حالا آن چیزی که برای ما ایرانی ها باعث افتخار است، اینکه: ‫ ‫
‫این از خود به سوی خوبی رفتن را یک ایرانی بنام " زرتشت "
الگو قرار داد، ‫
‫و چون سابقه ای، بیش از سه هزار سال دارد
(حداقل هزاروسیصد سال پیش از اسلام)
‫برای ما ‫در اولو یت قرار دارد. ‫
این الگو ساده، کامل و جامع است:
پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک
..
‫سوز
15.01.2009

۱۳۸۷ دی ۱۷, سه‌شنبه

‫قافیه

‫قافیه
‫..
‫سلام ات را نمی خواهند پاسخ گفت
‫که سر ها در گریبان است
‫..
‫چه کس گفته است شعر ، در قالب و در قافیه باشد
مخوان شعرش ، که منظوم نیست ،‫‫ ناپخته باشد
شعر ، بیان احساس ِ لطیف و بینش ظریف است ،
‫از یک رخداد یا حادثه ، یا حالتی که در آن قرار داریم ،
‫از تماشای طبیعت ، گل و یا رابطه یه انسانها

‫روان چون گشت و گویا شد، معانی در برش ، حاضر
‫بگو شعرت ، که شاعر نیز ، از بند ، پیوسته گریزان است
بگو ساده و آهنگین ، و گر نه فهم ، درمانده و حیران است

‫‫بر گو به زبان دل ، آنسان که نشد مشگل
در بند قوافی‫ شعر ، کشتی نشست ، در گِل

‫چه سازی طبع خود ظاهر ، بسان حافظ و سعدی
‫هنر را نیست والایی ، به تقلید و کپی سازی
‫‫نگین است حافظ و سعدی چنین گوهر نمی یابی

‫مشیری گفت ، کوچه ، بسی زیبا و شور انگیز
‫به ثالث گشته این مشهور ، سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
‫کجا این طبع شیرین را روان سازی به یک قافی ( قافیه )

‫ترنم با هم آهنگی ، درون طبع انسان است
‫سیاه شاخ آفریقا ، بولیوی را دگر سان است

‫‫به سبک شاعر تازی ، نشد یک بندرعباسی ، اسیر بند قرتاسی ( نامه نویسی )
‫‫که او را ، مایه ای دیگر ، هوایی دیگرش ، در روح ، پنهان است

‫ستیز ما کنون ، گشتن رها ، از بند اعراب است و اعرابی
‫مفاعیلون ، مفاعیلون ، تو از بهر چه می یابی
‫فاعلاتن ، فاعلاتن ، فاعلات
‫آمدش در طرح منظور مشکلات
‫مفاعیلون ، مفاعیلون ، مفاعیل
‫قوافی بسته اند ، بر دست و پای شعر ، زنجیر

‫چه زیبا می نماید فکر ، چه رنگین باشد این تصویر
* ‫خوشه یه ماه فرو ریخته در آب ، شاخه ها دست بر آورده به مهتاب *
‫مشیری گفت در کوچه ، که روح را مست می نماید ، چون می ناب

‫چنان که ، بر نگار هیچ انگشتی ، مشابه را نمی یابی
‫به شعر شاعری مانند ، تو زیبا تر نمی یابی
‫که هر گل بر جمال خویش دارد ، چنان رویی که او دارد
‫به سانش گر بجویی عطر ، ندارد ، آنکه آن را دیگری دارد
‫..
‫سوز
31.12.2008
06.01.2009  

‫اشک

‫اشک
‫..
من آن اشکم، بر اندوهت ز گوش چشم روان گشتم
‫شدم تسکین به غم هایت، ز کاشانه جدا گشتم
‫غبار غم به شستم گَرد، چو از ذهنت روان گشتم
‫چرا پس دوری من شد، ز یاران و ز کاشانه ( اشک دان )
‫مُسکِن یا که آرام بخش، به هر دردی از آن خانه
‫چو غم جوشید، شدم چشمه، فدا کردم خودم را من، دلیرانه
‫وداع من ز، یارانم، به پای چشم پنهان شد، بدست ِ صاحب ِ خانه
چه کس من را از آن پس دید، چه کس دنبال ِ من گردید
‫نهان گشتم به دستمالی، به پشت دست خردسالی،
نمین بودم، کمی بعد هیچ
‫تأثر را عیان کردم، که شادی را بیان کردم، ‫غم غربت روان کردم
‫شدم ظاهر به اندوه و، به درد و زار و بیماری،
و زآن پس هم به خوشحالی
‫زُدودَندَم به آسانی و با سرعت به دستمالی، نوک انگشت،
خجالت یا نهان کاری
‫من آن اشکم که آویختم به چشم مادری بدبخت، به اعدام جگر گوشه
‫به حسرت باد، تکان میخورد، حزین آونگ،
به چوب دار آویزان، چه بیهوده
‫طنابی کرد جدا او را، به گردن حلق،
ز مادر، هم، دگر یاران، که می بوده ***
‫جدا گشتن ز هر دردی، وداعش با غم و اندوه،
روان شد اشک، اندک، یا کمی انبوه
‫به پایان جدایی ها، ز شوق باز دیدن ها،
روان شد اشک، بسان چشمه ای از کوه
بُروز شادی و اندوه، نمادش اشک می گردد،
‫چو بیرون شد ز کاشانه سراغ خانه می گردد
جدا از خانه یه پیشین، سراغ باد می گردد،
سوار باد توفنده، به جمع ابر پیوندد

‫‫و، زان پس بارش ابری است، برای ابر می بارد، به باران ابر می کاهد
به کوهساری دوان گشته، ‫به جویباری‫‫ روان گشته،
‫خنک سازد، دل ِ یک آهوی تشنه، به آهویی نهان گشته
‫در آن گاهی که سوسماران، به دندان پاره می سازند، نیام بچه آهو را
‫من آن اشکم، که با حسرت ز چشم مادر آهوی بیچاره روان گردم
‫..
سوز
‫02.01.2009
*** (‫ وقتی این سه سطر را می نوشتم از تأثر،
اشک چشمانم را پر کرد و جاری شد )

۱۳۸۷ دی ۱۳, جمعه

ا‫نتقاد

انتقاد
‫..
‫یکی از دوستان پس از خواندن وبلاگ فارسی من،
زحمت کشیده و چنین گفته است .
‫البته انتشار گفته های ایشان، دلیل
‫تأیید آن از جانب من نیست .
‫.........
‫سعیدا، جان من، وارسته ای اما
تو آداب سخن دانی نمی دانی
‫گهی نظمی، گهی نثری، گهی فارغ ز ِ هر بندی
‫گهی نیما، گهی حافظ، تو از سعدی نمی دانی
‫گهی گیری ره جامی، گهی پویی ز بسطامی
‫گهی سامی، گهی تازی، ز خاقانی نمی دانی
‫به راه شاعران و نغمه پردازان این وادی
‫کنی پشت و زنی بهتان، تو بدنامی نمی دانی
‫اگر شاعر خوراکش بود نان و اندکی قاتق
‫توانگر هستی و ، درویش و ناکامی نمی دانی‫
‫عراقی هستم و ایران و ایرانی نمی دانم
‫کنی تعجیل در این راه پر آشوب و شرمندم
‫که از اول گمانم بود، ایرانی نمی دانی
‫..
‫رضا
‫14.12.2008