باورهای دینی2
..
دین داشتن ، اعتقاد به نیروئی قوی تر و مورد ِ اعتماد ، به نام خدا بسیار خوب است .
داشتن ِ ایمان به اینکه نیروئی برتر و موجود در همه جا هست ، احساس امنیت
به شخص می دهد.
داشتن ِ ایمان به خدائی با آگاهی های همه جانبه و اِعمال قدرتش در همه جا و
ناظر بودنش در همه جا ، یک حالت ِ پشتیبانی به شخص می دهد.
انسان با دعا هایش ، یعنی با خواستن از خدا ، با زبان و دل ، امیدوار به برآورده
شدن ِ نیاز و کمبودش می شود.
.
ایمان داشتن به این که او ، خدا ، دوستدار ِ محبت و مهربانی و کمک به ضعیفان
و درماندگان است ، تشویق می کند که انسان محبت و مهربانی را پیشه کند و
در صورت ِ مشاهده کردن ِ درمانده و محتاج به کمک ، آن شخص هم سعی در
کمک و رفع ِ نیاز ِ فرد ِ درمانده می کند.
.
باور داشتن به اینکه با انجام ِ عمل ِ بد در موردی ، خدا او را مجازات خواهد کرد و
برایش بد خواهد آورد ، حالتی ترمز مانند در مقابل انجام عمل بد دارد.
این حالت ِ پلیس ِ مراقب ِ ذهنی ، پلیس ِ مراقب ِ داخلی باعث می شود افراد
سعی کنند تا حد ِ توان از انجام ِ کارهای ِ بد دوری کنند و سعی در انجام ِ کار
های خوب کنند ، یا حداقل اگر کارهای خوب را داوطلبانه انجام نمی دهند ، از
انجام ِ کارهای بد ، تا حد ِ امکان خودداری کنند.
.
در بسیاری موارد انسان تنهاست و به تنهائی تصمیم می گیرد . این مراقب ِ ذهنی
در درون ِ اندیشه ، هنگام ِ فکر و همزمان باعمل ، باز دارنده یه خوبی برای ِ
جلوگیری از بدی هاست و مشوق ِ خوبی برای ِ انجام ِ کارهای خوب و خوش آیند ِ
خودش و جامعه است.
.
وقتی انسان در انجام ِ کاری درمانده است و تقریباً امیدی به انجام ِ آن کار ندارد ،
به پشتیبان ِ بزرگ و قوی فکر کردن ، به آن شخص آرامش می دهد و فشار روحی
اش را کم می کند ، شخص در امید به کمک و یاری از آن نیروی بالاتر خودش را
خیلی نمی بازد.
و اگر اعتقاد و ایمان به این هم باشد که مصلحت و یا قسمت هم در کارش دخیل
است ، خیلی خود را در فشار و تنگنای نداشتن و یا نشدن نمی بیند و دل خود را
با دلیل ِ این که شاید صلاح و یا قسمت نبوده است آرامش می دهد.
آن شخص خیلی خود را پاک باخته و یا مقصر در نشدن یا نداشتن نمی شناسد ،
پس خودش را کمتر ملامت می کند ، به خودش نهیب نمی زند که بی عرضه
بوده ام ، تنبل بوده ام و از فشار بر شخصیت درونی ِ خودش کم می کند.
یعنی تقریبا تقصیر را به گردن ِ دیگری می اندازد و تقصیر را به گردن ِ اراده و
خواست ِ فردی یا منبعی یا جائی بسیار قوی تر از خود می اندازد و از سر زنش و
خود خوری اش کم می کند.
.
سلامت ِ روانی یه متوسط در این افراد ِ معتقد بیشتر حفظ می شود.
شخص برای ِ شدن یا نشدن یا انجام ِ چیزی ، کمتر به راههای غیر اخلاقی و
دور از انصاف روی می آورد و همین خود نوعی رعایت و بهبود ِ وضع جامعه است.
شخص سعی نمی کند به دیگران ضرر به زند تا اینکه خواسته و میل خود را
به پیش به بَرَد.
افراد با اعتقاد به نیروی ِبالاتر و عادل و ناظر به همه چیز ، خیلی دچار یأس و
درماندگی یه روحی نمی شوند تا جائیکه دست از زندگی به شویند.
کمتر دچار ِ پوچی و بیهودگی می شوند و دست از زندگی نمی شویند.
.
القاء پوچی وبیهودگی در میان ِ افراد با توانائی های کم ، آنها را سرخورده می کند
تا جائیکه یک دفعه به این فکر می کنند که ادامه دادن به این زندگی چه لزومی
دارد و تصمیم ِ خطرناکی را برای پایان دادن به زندگی می گیرند و افراد وابسته
به خود را در فشار و اندوه قرار می دهند.
.
پای بند بودن به مبانی اخلاقی و مذهبی و دینی وقتی با خرافات و زوائد زیادی
برای رعایت آن دین و مذهب همراه نباشد ، یعنی افراطی نباشد ،
برای جامعه مفید است.
..
سوز
27.01.2011
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر