۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

آنقدر مستم که

آنقدر مستم که

..

یک شعری هست که میگه:

آنقدر مستم که از چشمم شراب آید برون ...

حسن آقا تعریف می کرد که جلوی کامپیوتر نشسته بود و داشت اخبار روز 

را از بالاترین و دنباله و سازندگی و ریشه ها دنبال می کرد.

دستش را دراز کرد و لیوان شراب را که برای احتیاط دورتر از صفحه حروف (صفحه کلید)

گذاشته بود بردارد ، یک کمی از شراب پرید توی چشمش ، از توی لیوان با تکان خوردن 

و حرکت از روی میز تا لب حسن آقا ، شراب پریده بود توی چشمش .

حسن آقا می گفت : والله اونقدر شراب نخورده بودم که از چشمم بیرون

بزند . هنوز اولین لیوانم بود ، ولی وقتی توی دستشوئی با آب سرد چشمم را 

می شستم ، با خودم می گفتم با آب سرد خالی بشورم که 

شراب از چشمم بیاد بیرون و یاد این شعر افتادم.

پرسیدم خوب حسن آقا چرا هر چهار تا مجموعه اخبار را می خوانی؟

می گفت خوب این صفحه ها مجموعه ای از اخبار جالب و یا مهم روز را در یک جا دارند

و بعضی هاشون ، بعضی چیز ها را ندارند . بخاطر همین یک نظری گذرا به تیتر

ها می اندازم و یکی که به نظرم جالب بیاید ، مطلبش را می خوانم و اگر به بینم

مطلب جالب است روی تیترش کلیک می زنم که به صفحه اصلی بروم.

مشغولیت به این صفحه های خبری باعث می شود که در طول دو ساعت ،

حتی یک لیوان شراب هم تا ته خورده نشود ، چه برسد که از چشمم برون آید.

..

سوز

 .. 

۰۲ بهمن ۱۳۸۹ -  22.01.2011


۱ نظر:

ناشناس گفت...

Tous les cas de resection,