۱۳۹۴ بهمن ۲۲, پنجشنبه

باور های دینی ۴


باور های دینی ۴
..
عده ای عقیده دارند که...
البته عقیده ها مختلف است و عقیده ی هر شخصی برای خودش مهم است، ولی ما نمی توانیم
چون عقیده مان برای خودمان مهم است از دیگران دلگیر شویم که چرا عقیده ی ما را قبول نمی کنند.
عده ای عقیده دارند که روح ما، از روح بزرگ آمده است و در زمان های مختلف در جسم های
مختلف وارد می شود و صیقل داده می شود که به روح اعلا برسد.
یعنی یک روح چندین بار، در چندین جسم آزمایش می شود، سختی می بیند و باید امتحان
پس بدهد که به بدی ها گرایش پیدا نکند، و در خوبی ها بکوشد و سعی کند که خوب باشد،
اخلاق و هوس هایش پسندیده باشد، تا در جسم بعدی که وارد می شود، مقام بالاتری به دست
آورد و کم کم به روح اعلا، به روح بزرگ  و به خدا نزدیک شود تا، به حضور خداوند برسد.
عقیده ها و باور ها، با شرایط محیط، تجربه های شخصی و شنیده ها و دیده های آن شخص،
برای آن شخص شکل گرفته و محکم شده است و بهترین باور و عقیده از نظر خود آن
شخص است، چون اگر آن عقیده را بد می دانست که انتخاب نمی کرد و به آن باور نداشت.
شرایط شخصی با باور او، یک هماهنگی پیدا می کند و آن شخص با آن روش و منش
زندگی را سپری می کند.
شاید گاهی روشی که در زندگی پیش گرفته می شود، کاملن مطابق ِ عقیده و سلیقه
نباشد، ولی آنکه به این روش زندگی را سپری می کند، شرایط و محیط اش، محدودیت
هائی را برایش دارد که آن شخص خود را ناچار می بیند که، حالا با این حالت امروز را
به گذراند تا بعد بتواند به میل و سلیقه و روش ِ زندگی ی خودش نزدیک شود.
سئوالی که پیش می آید این است که اگر ما از روح بزرگ آمده ایم، خب،
از روح بزرگ، به غیر از صفات پسندیده و خوب نباید انتظار داشت.
اگر از روح بزرگ آمده ایم، پس دیگر صیقل داده شدن و امتحان دادن در جسم های مختلف
برای چیست؟ چرا باید جسم را به جسم دیگر عوض کنیم، و صفات و میل ها و
خواسته هایمان را مراقب باشیم که میل به ناحق نکند و روح یک درجه پیشرفت کُند
و در جسم بعدی هم پیشرفت بیشتر داشته باشیم، تا به روح بزرگ برسیم.
یعنی این که روح خوبی نبوده است و از صیقل داده شدن در جسم های مختلف،
به روح ِ بزرگ نزدیک می شویم و لیاقت پیدا می کنیم که به روح بزرگ به پیوندیم.
خب پس ما تازه رسیده ایم به اول کار، یعنی از روح اعلا که بودیم، این همه زجر و
مشقت کشیده ایم و صبر کرده ایم و خود داری از گناه و خطا را انجام داده ایم که
تازه بشویم آنچه که اول بوده ایم.
خب آیا باید قبول کرد که از اول این روح عیب و ایراد داشه و با این جسم به جسم
شدن، روح مان صیقل داده می شود،‌ تا برسیم به درجه ای از پیشرفت روحی
و اخلاقی که لایق حضور و نزدیکی و وصل به روح بزرگ باشیم.
آیا روح بزرگ، روح خود را تکه تکه کرده و فرستاده است تا زجر و سختی به بینند و
جریمه بشوند و ناراستی ها و نامردی ها و نامردمی ها را تجربه کنند که چه بشود؟
روحی که از روح اعلا آمده است، و از روح اعلا جدا شده است، نبایستی عیب و
ایراد می داشت، پس این زحمت و سختی کشیدن ها برای چه می تواند باشد؟
یک شمش طلای خالص را وقتی به تکه های کوچک خورد می کنیم،‌ تکه های
کوچک احتیاجی ندارند که باز هم پاک و تصفیه و خالص بشوند تا بتوانند دوباره
شمش طلا بشوند، چون این تکه های کوچک جزئی از طلای خالص بوده اند.
شاید بتوان گفت که این باور، نوعی تفکر فلسفی و یا توجیه از وجود ما در این حالتی که
هستیم باشد، تا خودمان را دلداری بدهیم و سختی ها را زیاد سخت نگیریم تا روح ما
فشار کمتری را حس کند و چون هدفی بزرگ را در انتها در نظر می گیریم، این سختی
های روزگار را سبک تر تحمل کنیم تا دوره ای را که زندگی می نامیم به سر آید و
برویم و تبدیل به خاک شویم.
گروهی به نام «رائلی» ها می گویند که ما توسط موجودات پیشرفته ای از جهان ِ دور
ساخته شده ایم و آنچه در کتاب مقدس آمده است که خدایان با ارابه های آتشین
آمدند، سفینه های این سازندگان بوده است و آنچه کشتی نوح می نامند سفینه ی
آنها بوده است که از هر موجودی « د اِن آ» موجودات را با خودشان بردند به سفینه
و بعد که طوفان نوح فروکش کرد برگشتند و موجودات را ساختند.
یعنی خدایان همین افرادی بودند که از فضا آمدند، و آنها را خالق می نامند که ناظر
بر عمل ما هستند، آنها گیاه ها و موجودات مختلف را ساختند.
بر فرض که عقیده ی «رائلی» ها را قبول کنیم، سئوال این است که خود آن آدم
فضائی ها از جهان دور، چگونه ساخته شده اند و خالق آنها که بوده است؟
آنچه که مشاهده می شود، گیاهان و حیوانات و انسان ها از خاک تغذیه می شوند
و رشد می کنند و پیر می شوند و دو باره به خاک بر می گردند.
گیاهان، حیوانات و انسان ها هر کدام به روشی نسل خود را ادامه می دهند.
آنها که از هزاران سال پیش تا بحال از دنیا رفتند و تبدیل به خاک شدند، اگر نامدار
بوده اند، نامی دارند و گرنه نامشان هم در یاد ها نیست و اثری از آن ها نیست.
چه کسی به یاد میلیون ها میلیون مردم و سربازانی که در طول هزارن سال کشته
شده اند می باشد. هرکدام را با هدفی، آرمانی و یا پول به این جنگ ها می کشاندند.
هوس ِ فلان پادشاه، انتقام ِ پادشاهی دیگر، یا حرص و طمع مردی قدرتمند، هرکدام
انگیزه ای برای کشته شدن ها بوده اند.
آیا روح بزرگ، روح های کوچک شده ی خود را به جنگ همدیگر می فرستد تا اصلاح
شوند، تا صیقل داده شوند که لیاقت برای بازگشت به روح اصلی را داشته باشند؟
به نظر نمی رسد که چنین باشد.
آنچه برای ما قابل لمس است این است که:
از خاک بر آمده ایم و دو باره به خاک بر می گردیم.
.
در زیر لایه ای نازک از خاک و با فاصله از یک دیگر، هسته خرما و گیلاس، دانه ی گندم
و جو، نخود و لوبیا و عدس و خشخاش و کنجد را قرار داده و به آن آب می دهیم، بعد از
مدتی در هوای ملایم، همه این دانه ها و هسته ها سبز می شوند و هرکدام برگ
و شکل مخصوص خود را نمایش می دهند.
آب و خاک برای همه این ها یکسان بوده است، ولی با سیستم مهندسی که در خشخاش
و گندم و... وجود دارد، هر کدام برای رشد خود از خاک استفاده می کنند و با سیستم خود
شروع به ساختن می کنند.
آنچه مهم است، سیستم مهندسی و ساخت این گیاهان است، این گیاهان بصورت
هسته و دانه زنده هستند و زندگی می کنند.
اگر این هسته و دانه ها را در آب بجوشانیم، دیگر رشد نخواهند کرد، یعنی
دیگر زنده نیستند.
هسته و دانه های سالم، اگرچه خشک و سخت به نظر می رسند، ولی با آماده
شدن ِ شرایط رشد و بزرگ شدن، همه شان رشد می کنندو بزرگ می شوند و بر
پایه ی مهندسی قرار داده شده در آنها، محصولی جدا از آن یکی دانه ها می دهند.
این مهندسی، از سازنده ای باهوش و توانا با دانش بسیار بالا بر می آید.  
از آب و خاک یکسان، صدها محصول ، مختلف بدست می آید.
آفریدگار، پروردگار، سازنده و خالقی توانا، می بایست چنین مهندسی را در دانه
ها و هسته های به ظاهر خشک قرار داده باشد.
این مهندس و سازنده و خالق، نمی تواند چند هزار سال مردم و انسان ها را
به حالت وحشی به حال خود رها کند، پس از آن یکی را بفرستد که من خالق
شما هستم و اسم من «یهوه» هست، بعد از یکی دو هزار سال، دیگری را بفرستد
و بگوید تو «پسر خدا» هستی و من پدر تو در آسمان ها هستم و پس از چند صد
سال، دیگری را بفرستد و بگوید هرکه نام مرا «الله» صدا نکرد، گردنش را بزنید و
آن ها را در فشار قرار دهید تا نام مرا به زبان شما بگویند وگرنه در بهشت من جائی
نخواهند داشت.
آفریدگار و خالق و خداوند، هنوز به فکر ِ ما نمی رسد که چگونه می تواند باشد،
ولی آفریدگاری توانا و بزرگ است که اندیشه و بینش و درک ما، برای تعریف او
ناقص است و نمی توانیم او را آن چنان که هست به بینیم و بشناسیم.
پس دست بر داریم از تعریف او، با مشخصات انسانی که خودمان می شناسیم.
خداوند و آفریدگار، سازنده و خالقی توانا و بی نظیر است که می بایست برای
سپاسگزاری از او به هم نوعان و انسان های دیگر کمک کنیم تا زندگی شان را
آسان و با مشکل کمتری بگذرانند.
بهترین مفهوم  برای زندگی خدمت کردن به دیگران است.
تا شاید روزی به این دانش و روشنائی فکری برسیم که بتوانیم خداوند را
آنجور که هست بشناسیم.
باشد که چنین بادا
..
سوز
۲۹ دی ‍۱۳۹۴ – 19.01.2016

هیچ نظری موجود نیست: