۱۳۹۲ تیر ۲, یکشنبه

وزیر خارجه کانادا، حرفش را پس گرفت. (آزادی بیان؟)

وزیر خارجه کانادا، حرفش را پس گرفت. (آزادی بیان؟)
..
یک نمونه دیگر از مرگ آزادی عقیده و بیان.
وزیر خارجه کانادا، حرف «بی معنی بودن انتخابات ایران» را پس گرفت.
جان برد، وزیر خارجه کانادا از مردم ایران عذر خواهی کرد.
او هفته پیش، نتیجه انتخابات ایران را به دلیل « آزاد نبودن فضای سیاسی ایران» بی معنی
خوانده بود.
او در نامه ای که یک هفته پس از آن اظهار نظر، منتشر کرده است، «حضور خیره کننده
مردم ایران در پای صندوق های رای» را ستوده و به آنها تبریک گفته است.
او همچنین نوشت که مردم ایران «با رای شان دست رد به سینه تند روی ها زده اند» و
افزود: اما اینکه معنای این انتخابات چیست را فقط مردم ایران تعیین می کنند.
...   ...   ...
به این می گویند فشار مصالح کشور های غرب و شرق در جلوگیری از آزادی عقیده و بیان.
کشور های غربی و شرقی، هر کدام یک جوری، از ایران و منافع اقتصادی که برای آنها
دارد، راضی هستند و از وضع ایران سود می برند.
همه اینها هر کدام به نوعی به وزیر خارجه کانادا، چشم غُره رفته اند که:
بابا ظاهر رو حفظ کن! به واقعیت کار نداشته باش.
آنچه که همه می دانند اینکه: انتخابات ایران، آزاد نبود و آزادی فقط برای انتخاب
از بین افرادی که رهبر یا حکومت تعیین کرده بود وجود داشت نه بیشتر.
پس این انتخابی آزاد نیست.
در انتخابات سال 1388 مردم را بین انتخاب احمدی نژاد «بدتر» و موسوی- کروبی- رضائی،
«بد» محدود کرده بودند.
در انتخابات سال 1392 هم باز انتخاب بین «بد» و «بدتر» محدود بود که به ظاهر، روحانی
گزینه ای «بهتر» بود.
یعنی بین «بد» و «بدتر»، روحانی «بد» بود ولی «بهتر» از «بدتر» بود.
حالا وقتی وزیر خارجه ای که بر اساس واقعیت های موجود اظهار نظری کرده بود، مجبور
می شود حرف هایش را به نوعی پس بگیرد، دلیلش می تواند فشار های سیاسی و
اقتصادی از جانب کشور های دیگر باشد.
و یا توصیه های «منافع ما در این است» از داخل کشور خودش باشد.
آنهائی که به حرفهای این وزیر خارجه اعتراض کردند، نمی توانند کسانی غیر از هواداران ِ
جمهوری اسلامی باشند یا منافعی از جمهوری اسلامی به آنها می رسد، و یا از
طرف جمهوری اسلامی به نوعی به این اعتراض «تشویق» شده اند تا واقعیت از نظر
افکار عمومی پوشیده بماند و گردش ِ کار، توجیه شده باشد.
گویا یک شخص سیاسی نمی تواند آزادی عقیده و بیان داشته باشد و فقط مجبور است
بنا به مصالح و موافق شرایط حرف بزند.
..
سوز
اول تیر 1392 – 22.06.2013

۱۳۹۲ خرداد ۲۲, چهارشنبه

مرگ مهتاب

مرگ مهتاب
..
مرگ مهتاب، آن زمان رخ داد
نور ِ کم نورش، رفته است از یاد
…   …   …                   
مرگ بر مهتاب، در دلم افتاد
نور ِ مخمورش، رفته ام از یاد
رنگ ِ دیوارم، هم چنان تیره است
گر شَوَم  ساکت، یا کنم فریاد
قهوه ای سوسکی، همدمم باشد
از مگس وزّی، باشدم، فریاد
بوی ِ نم ها با، سردی ِ دخمه
عطر دیگر را، من ندارم یاد
درس ِ آزادی هر چه آموختم
خورده ام شلاق، تا رَوَد از یاد
بایدم پَستی، از نو آموزم
چون دروغ، گویم، می شوم  آزاد
ای خدا از چه، پیک فرستادی
تا که راستی را، او به من یاد داد
آنچه ها را من، تا کنون دیدم
بد نهادان را، خانه است آباد
مرد نیکو خواه، پای شده در بند
بس شریران را، دیده ام آزاد
زندگی های، مردمان ِ خوب
بد نهادانی، داده اند بر باد
چون که نیک، نفسی، بد نخواهد کَس
بد نهادان را، کَس ندید فریاد
گر چه ظاهر خوب، این ریا کاران، با سبک دستی،
ساده لوحان را، مال و هستی ها، می خورند و شاد
..
از احساس ِ بودن در زندانی که، تعریفش را شنیده ایم.
از احساس ِ بودن در جائی، که گاهی قسمتی از آن سختی ها را
می شنویم، که در، بند بوده ها تعریف کرده اند.
..
با درود به همه آزادگان، نیکو خواهان و آزاد اندیشان در هر کجا که هستند.
سوز
12 خرداد 1392 – 02.06.2013