۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

سیزده بدر

سیزده بدر
‫..
از خانه به در بودن ، با سبزه به سر بردن
دشت است ز ِ سبزه پُر ،
بر آن شده مهمان ، گل
گلناز شقایق ها ، پُر دامن صحرا ها
اطراف همه سبز است ، زنبق ز زمین نو رست
پُر دامن این دشت است ، سیزده بدر است اینجا
‫سیزده بدر است اینجا ، پُر شور و شر است اینجا
‫مردم به کنار ِ هم ، در هر قدم است اینجا
‫بر سبزه مثال گـُل ، یارت به نشست آنجا
پس شاد درین روزی ، خوشحال توئی آنجا
دوستانه کنند بازی ، چند کودک و ، بیگانه
‫گوئی همه پیش از آن ، بودند به یک خانه
بر شعله یکی دارد ، سبزی پلو و ماهی
‫کوبیده کباب آنجا ، بویش به کند شاهی‫
باهم همه خوشحالند ، خواهر و برادر وار
‫همسایه به همسایه ، یار است و کمک در کار
‫کتری ، سر ِ آن قوری ، با چای به روی ِ گاز
‫با سرخ ذغال آنجا ، بر پاست سماور ، باز
همسایه به همسایه ، با گفت ِ «بفرما» ها‫
‫‫لبخند و صفا باشد ، بر سبزه مجاور ها
‫آن پیر زن هفتاد ، یا دختر بی شوهر
بر سبزه گره میزد ، با نیت یک شوهر
آن مرد سبیل چخماق ، در هر ، گره ِ سبزی
نیت به گشایش داشت ، در کار کشاورزی
امید فراوان است ، اینجا چو گلستان است
هر یک به یکی رنگی ، در دیده نمایان است
سیزده پس ِ نوروز است ، خوشحالی ازین روز است
تا باد چنین بادا ، هر روز چو نوروز است.
‫..
‫سوز
۱۲ فروردین ۱۳۸۹ − 01.04.2010

هیچ نظری موجود نیست: