۱۳۹۰ مرداد ۹, یکشنبه

دلبر


دلبر
..
به من گفتا، که پس آن دلبرت کو
که هر شب می بَرَد خواب از سرت کو
به گفتم، دلبر ِ من دیدنی نیست
لبش گویا، ولی بوسیدنی نیست
.
همو هر روز و هر شب همرهم بود
بد و خوب، ناظر ِ کردار ِ من بود
چو، بد، من با یکی رفتار کردم
نکوهش کرد ، دلم ، آزار افزود

.
چو خوبی های من، بر دیگران دید
مسرت بخش ، دلم، شادی بیافزود
چو با نیکی به فکر و، کرد و، گفتم، کار کردم
نگاه ِ راضی اش اندر دلم، آرام ِ من بود
..
سوز
06 امرداد 1390 – 28.07.2011 

هیچ نظری موجود نیست: