دریاچه ارومیه
..
به چند رود که جاری ، سوی ِ آب دریاچه بود
به زد مردمان سد ، و زآن آب ِ رود ، کم نمود
کز آن آب ِ سد ، آوَرَد باغ و کِشت ِ زمین را قرار
وز آن باغ و محصول به دارد همو ، چشم ِ سود
.
به اطراف ِ دریاچه ، بَر کَند ، چاه ِ عمیق
زمین بَر نشاند ، گندم اش جای ِ تیغ
هزاران ازین چاه ِ ژرف آمدش در کنار
کم آمد ز ِ دریاچه آب ، ای دریغ
.
برآمد ز ِ چاه های اطراف ، آب شیرین ، به زور
فزون آمدش در نمک ، شد آن ، آب دریاچه شور
رضائیه شد ، نام ِ چی چَست ، در یک زمان
ارومیه بوده ست نامش ، ز ِ دوران ِ دور
.
به هور و به گرما ، بخار شد، هوا رفت ، ز ِ دریا فرار
همان آب ِ پاک و ، به مانده به جای اش نمک ، بر قرار
چو مرغی ز ِ پرواز ، تشنه نشسته ، به دریا کنار
شد از آب ِ شور ، تشنه تر ، گشت حالش نزار
.
به گفتند «ارس رود» ، توان سوی دریاچه اش راه داد
و مجلس بر این کار ِ والا و برتر ، توان رای داد
نماینده گان را ، نشد این مهم ، چون که سوریه را
کمک واجب است ، آب ِ دریاچه اندر کناری نهاد
.
میلی یارد دلار چند ، کمک بر بشار ُ الاسد
مهم تر نماید که تا آن ، به مردم ز ِ ایران رسد
ز ِ اموال مردم ، ز ِ ایران ِ محتاج ِ پول و کمک
چراغش ز ِ خانه برون برده ، بیگانه یاری رسد
.
چو از چند هزار چاه ِ اطراف ، آب بر کشید
به شد آب ِ دریا تمام ، چاه به ته ، خشک دید
چو دریاچه، شد ، آب که سطلی شود پُر ، نماند
کنون است زمان ، تا به دریاچه اش از رهی ، آب رسید
.
شما ، ای منادی نمایان ِ راه ِ بهشت
به نیکو گری ، خانه ساخته ، گذارید خشت
بهشت ِ ارومیه ، لب تشنه باشد ، به زال ِ نمک
رسانید به آب اش کنون ، پاس دارید به کِشت
..
سوز
17 شهریور 1390 – 08.09.2011
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر