شوق دیدار
..
ماه رفته است، کفش هایش را بیاورد
برای گردشی در راه یک ماهه اش
ابرها، غبار آب پاشیده اند در راه آسمان
و ستاره ای پیدا نیست، و راه ناپیدا
نور ِ امید ِ دیدار ِ تو، در دل روشن است
تا بیابد راه را، و به پاید چاه را
آواز قو، که ز ِ تنهائی ندا دهد
راه می نماید که دوُر زنم
صخره های نا امیدی را به سوی تو
قلب ام از شوق ِ دیدار تو، بی تاب می تپد
صدای گام هایم به سوی تو، همراهی ام می کنند
و ندا می دهند مانند جَرَس ز ِ کاروان
که راه پیموده می شود و دیدار نزدیک است
..
سوز
۲۹ بهمن ۱۳۹۷ - 18.02.2019
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر