۱۳۸۷ تیر ۵, چهارشنبه

‫ پنجره

‫پنجره 

.. ‫
‫تمرین اشعار نو : 
‫احساس در بی احساسی ، مفهوم در گنگی ،
‫آسمان ریسمان ، مفهوم یابی در کلمات و جملات نامفهوم ، 
‫اشعاری که بدون قافیه ، بدون وزن و بدون ارتباط ، دو جمله 
‫پشت سرهم نوشته شده اند و باید از خودت احساسی
‫برای آن پیدا کنی یا ابداع کنی ، و فکر کنی که چیزی باید
‫ازین نوشته ها فهمید .
‫یا باید از ‫درون جملات و یا کلماتی که از اول ، وسط و آخر
‫یک صفحه ای ، در یک سطر و کنار هم ‫گذاشته شده اند ،
‫احساسی بهت دست بدهد و تصوری برای ات پیدا شود
‫که احساس لطیف و شاعرانه داشته باشی.

- - - - - -
‫پنجره خاموش
‫هوا دلگیر
‫چراغ در سکوت
‫−
‫پنجره باز
‫نسیم جنگل
‫صدای شغال
‫−
‫کبریت مرطوب
‫شمع نخ کوتاه
‫کوشش بی فرجام
‫−
‫دختر همسایه
‫کاسه یه آش در سینی
‫نذری یه مادر
‫−
‫بوی سیر داغ پیاز داغ
‫فانوس در دست
‫چارچوب در ِ اتاق
‫−
‫حرمت مسافر مهمان
‫چشمها پرسان
‫سؤال و صدا لرزان
‫−
‫سینی یه آش روی زمین
‫بخار و بوی آش رو به هوا
‫دخترک توی حیاط سوی مادر
‫−
‫فانوس در کف اتاق
‫آش در کام
‫پنجره روشن
‫− ‫
‫مثل اینکه زیاد هم بی مفهوم نشد ؟ هان ؟
سوز
‫ 25.06.2008 

هیچ نظری موجود نیست: