۱۳۸۸ اردیبهشت ۵, شنبه

‫ ‫دریا چشم

دریا چشم
‫..
‫چو دریا بود چشمان سبز و آبی رنگ معنی دار
‫او در یکی از صندلی های سالن انتظار فرودگاه نشسته بود
‫و منتظر بود تا همه برای پرواز خوانده شوند.
‫چشمان سبز و آبی رنگ و حالتی مهربان داشت. چشمان آبی،
‫دریائی عمیق را می‌مانست، و خود در افکار خود غرق بود.
‫دریائی بود که در دریا غرق بود،
‫دریای چشم های سبز و آبی ‫در دریای افکار عمیق و دور غرق بود.
‫ولی گویا حالتی مطمئن داشت ‫که کاملا غرق نخواهد شد،
‫و اگر آن ریسمان بسته به زمان حال را ‫بسوی خود به کشاند،
‫بلافاصله به زمان حال و به روی نیمکت خود بر خواهد گشت.
‫وسوسه یه رفتن در این دریا جذاب ‫بود،
‫او فهمید که پای‌ِ قلبم سُر خورده و دارم در این دریا فرو میروم.
گویا می دید که دارم در این دریا غرق می شوم. جلوی من را نگرفت
نگاهش را ندزدید و پس ازنگاهی کوتاه به من،
‫همچنان به نقطه ای ثابت نگاه میکرد.
در حالی که در رویای خود بود، مرا هم زیر نظر داشت، ‫
‫و ایستاد به تماشا ‫که چگونه غرق میشوم‫.
‫ترس آن بود که اگر به دریای چشمانش راه یابم،
‫این دریا چنان ‫عمیق است که مبادا در آن غرق گردم،
‫ولی تجسم این غرق ‫شدن هم زیبا بود،
‫غرق شدن در دریای‌ِ محبت چشمانش، غرق شدن
‫در لذت‌ِ پذیرفته شدن و مورد قبول واقع شدن زیباست.
‫چنین غرق شدنی ، غرق شدن در احساس اعتماد دیگری نسبت
‫بخودت است. لذت از پذیرفته شدن‌ِ تو، توسط دیگری است.
‫تبسمی که بر لب داشت و در رویا بود، نشان می‌ داد که گویا
‫او هم غرق شدن ‫تو را در دریای چشمانش حس می‌ کرد و از اینکه
‫در این ‫غرق شدن، تلاشی برای نجات نمی کردی و شاد بودی
‫از این حالت، راضی بودی ازین غوطه ور شدن در دریای‌ِ محبت او،
‫او هم از لذت تو و از اینکه جائی یا موقعیتی برای شاد ساختن تو
‫داشت و عرضه کرده بود، راضی بود.
‫..
سوز
‫دیترویت ۱۵ فروردین ۱۳۸۸ − 16:30 , 04.04.2009

هیچ نظری موجود نیست: