۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه

غم شقایق


غم شقایق
‫..
‫او به من گفت: شقایق زیباست ،
‫نگهم ، صورت ِ گلبرگ ِ براق و سرخ گون ِ شقایق کاوید ،
تیره ‫خطی ز ِغم های دلش ، باریک به بیرون را دید،
‫وَز درون ِ تیرگی های دل ِ پُر غم او ،
پرچم های امید طلائی و بلندی به هوا افراشته ، ‫
پرچم های شاد و آغشته به گردهای طلا ،
شادمان و بزرگوار ، به اطراف خودش گرد ِ طلا می پاشید ،
‫شاد بود و غمی همراهش ، ولی خندان لب ،
تا زمان در گذرد ، باز بیاید که رَوَد ،
باز گردد به سکوتی که از آن آمده بود ،
ساکت و آرام دوباره ، به درون ، خاک سیاه و تاریک ،
..
سوز

۲۱ مهر ۱۳۸۸ − 13.10.2009

هیچ نظری موجود نیست: