انا الحق، انا الحق
..
آن یار کزو گشت سر ِ دار بلند
جُرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
این شعر را حافظ شیرین سخن، حافظ داننده ی راز،
حافظ بیننده ی راز، در مورد منصور حلاج گفته است.
در این جا، حافظ خود را یار حلاج و یا حلاج را یار خود می داند،
و نوعی تأیید ِ کار ِ حلاج، گفته های حلاج و اظهارات حلاج است.
.
او یار من است یا من یار او هستم، یعنی ما هردو یک چیز را می گوئیم.
یاری دادن یا یاری گرفتن برای انجام کاری مشترک است.
تأیید دوم حافظ، بر گفته های حلاج، جُرم حلاج است.
حافظ می گوید، جُرم او این بود که اسرار را آشکار می کرد.
یعنی حافظ هم این سّر و این راز را می داند و تأیید می کند که این راز
را، یعنی «انا الحق» را، حلاج داشت فاش می کرد.
حافظ بطور غیر مستقیم می گوید که من هم «انا الحق» می گویم.
.
گفتن این که حلاج اسرار را فاش می کند یعنی اینکه من هم می دانم
این سّر چیست و آن، خدا بودن ِ انسان است.
حافظ می گوید که من هم تأیید می کنم که او راز را فاش می کرد،
یعنی تأیید بر بودن «انا الحق» می کنم، یعنی من هم هستم.
شیخ ابوسعید ابوالخیر، می گوید:
روزی که انا الحق به زبان می آورد
منصور کجا بود، خدا بود خدا
یعنی شیخ ابوسعید ابوالخیر هم تأیید می کند، خدا بودن حلاج را و یا
آنکه خدا، خود را بصورت انسان که حلاج باشد نمایان کرد.
.
در قرآن کریم هم آمده است: انا لله و انا الیه راجعون.
یعنی ما از خدا هستیم و به خدا بازمیگردیم.
یعنی ما قسمتی از خدا هستیم و جزئی از خدا هستیم و به کل ِ خودمان
که خدا باشد بر می گردیم. خدا که زائیده نمی شود و نمی زاید،
پس گسترش ِ وجود ِ خداوند در شکل ما انسانها می باشد و هر کدام
از ما قسمتی از خدا هستیم، پس ما هم خدا هستیم.
پس «انا الحق» می تواند شامل ِ همه ی افراد به شود.
..
سوز
24 آذر 1389 – 15.12.2010
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر