۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

بی هنر


بی هنر
..
از هنر بی بهره باشد حاکم ِ شرع محل
حکم ِ مالِش بچه یه شیرخواره را داده عمل
پای ِ چپ پیش دارد بر خلا ، یا پای ِ راست
آتش شوهر نشانَد زن ، اَر نشسته بر جَمَل
.
از نمایش یا تئاتر و عکس و فیلم دارد فرار
چون برآن پیدا نباشد یک حدیث از صد وَ پیش
اُشتُر و خر را رها کرده سوار بنز مشگی می شود
فکر او درجا زد اما ، در چهارده صد سال پیش
..
سوز
30 آذر 1389 – 21.12.2010
این سروده تقدیم به همه هنرمندان و هنر دوستان است.
به ویژه آنها که در ایران در زیر فشار عده ای مذهبی ِ نادان و زورگو هستند
و به اندیشیدنشان ایراد گرفته شده و از آنها خواسته می شود  
فقط به روش هزار سال پیش و آنجور که مذهبی ها می گویند ، فکر و عمل کنند.
.
در تأثر از محکومیت جعفر پناهی هنرمند فیلم و سینما ،
به بیست سال محرومیت از کارش ، ممنوعیت از مصاحبه و خروج از کشور ،
این سروده بروی کاغذ جاری شد.

هیچ نظری موجود نیست: