بهار
..
بهار آمد، چکاوک نغمه سَر داد
پرنده در پرنده، جوجه پر داد
به جوجک پر زدن را یاد می داد
نهان گشتن ز دشمن، پند می داد
کلاغ زشت، گربه اهرمن باد
به هر سو دیده چرخید شاخه گل بود
ز سنبل، لاله، نرگس باغ پُر بود
درختان پر شکوفه، دست ها پُر
به سوی آسمان، دست تشکر
ز سرما، باد سرد و یخ رهانید
نگاه گرم خورشید، برف برچید
به برگِ سبز روشن، شاخه، داده صحنه را رنگ
شکوفه ها سفید و، صورتی، کم رنگ و پر رنگ
چو نور ِ هور زد بر شاخه ها چنگ
به سایه یا به نور، هر برگ چند رنگ
به شب، بلبل سراید دم به دم، صد جور آهنگ
ز زیبائی ِ روز و عطر گلها و شکوفه مست گشته
به رویا روزها شد، کنون گویا که وی هشیار گشته
به یاد عطر سنبل ها و مریم ، بلبلک آواز خوانَد
مقام هرگلی هم ساز، در مقامش باز خوانَد
..
سوز
بوستون
۲۷ اسفند ۱۳۸۷ − 17.03.2009
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر