۱۳۸۷ اسفند ۲۶, دوشنبه

بهار - ۳

بهار - ۳
‫…
شکوفه بزَد شاخه در بوستان
‫‫به باغ و به صحرا شده گل ستان
‫گل یاس ِ زرد، نو‌ید ِ بهارم دهد
‫به سبزی، جوانه چراغم دهد
‫به ‫برف سفیدم، توقف نمود
‫ز پس، زرد و سبز راهم نمود
کنون وقت بیداری و تازگی است
‫بسان ِ بهار، نو ز سر‫ زندگی است
‫شکوفه و گل ها همه رنگ به رنگ
‫به عطر ِ شکوفه زده، باد، چنگ
که بید مشگ، گل عطر و مخمل بداد
چو گیسو، ‫نسیم، بید مجنون نوازش بداد
‫زمین فرش ِ سبزه به گسترده است
‫شقایق به زینت ‫بر آن رُسته است
‫بسی لاله ها زرد و چون خون دمید
‫و سنبل، بنفش و سفید، آبی آمد پدید
‫بهار و طراوت هوا پُر نمود
‫و بلبل ز شادی ترانه سرود
‫سیریچ ها ز گنجشک بیارد به یاد
‫که او جوجه را توشه و دانه داد
‫به کوبد چو باران، سار، پا را زمین
‫که سر را بر آرد برون، کرم خاکی زمین
‫به تدبیر کرد، کرم خاکی شکار
‫کنون جوجه است بر غذا انتظار
‫چو ساری چنین عقل و تدبیر کرد
‫تو ای بوالبشر چاره یه کار، گرَد
‫در این چرخه و گردش ِ روزگار
‫تلاش از تو و دیگری راست، بار
‫به نیکی تلاش و به سعی عرضه دار
‫که کار تو، آن دیگر آید به کار
‫بهارست کنون رقص و شادی کنید
‫خوشی توأم است، شادمانی کنید
‫..‫
سوز
02.03.2009 – 16.03.2009

هیچ نظری موجود نیست: