یاد خدا
..
مردم ز جور ِحاکم ِ ظالم ، خدا خدا به کنند
بگذار به دلخوشی و سُرور ، یاد خدا به کنند
.
در شهر و برزن ِ ما ، همه مردم دعا به کنند
بر کار ِ نیک و در ، حکایت مرد ِ خدا به کنند
.
به بازار و در کوچه ، زنی با چادر است و یا، رو باز
هر کَس به دل ِ خود ، مِی خورد یا نماز، به پا به کُنَد
.
کِیْ ؟ خوردن مِی و رفتن به عالم هپرووت گناه مردم بود
که گفت ، حاکم شهر با جزای ِ آن ، بهشت بنا به کند
.
در آن سرا بگیرند گردن حاکم شهر ، که چرا با زور
شدی تو مانع ِ مردم ِ مست ، که یاد خدا به کنند.
..
سوز
۱۳ آبان ۱۳۸۸ − 04.11.2009
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر