۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

‫آزاده

‫آزاده

‫..

‫ساقی بده ، جام ِ دگر

‫از غم بدارم بر حذر

‫-

پُر کن دگر پیمانه را

‫روشن بساز این خانه را

‫غرقه بکن ، غم را به مِی

‫تا دور دارم ، خود ز ِ وِی

‫-

‫غم را برون باید نمود

‫از سوگ و آه ، من را چه سود

‫بر کوب دشمن ، سر به مشت

‫باز آر همت ، پشت به پشت

‫-

‫گر دوری اش ، پیمان کنی

‫جان هم بدان ، ارزان کنی

‫باز سرفرازی حاصل است

‫مام ِ وطن ،خوش با دِل است

‫-

‫صد بار مُردن ، در نبرد

‫بهتر کزان ، مانی بجا با روی زرد

‫چون شیر ِ نر ، پرخاش کن

‫دست ِ دراز ، بر جاش کن

‫-

‫خفت به تن ، زَر در بغل

‫آزاده را ، نَبوَد عمل

‫آزاد رو ، چون شیر ِ نر

‫از خفت ِ خواهش گذر

‫-

‫با سربلندی ، باشَدا ، انجام ِ کار

‫چون شیرمردان ، با بزرگی کارزار

‫گر ، از بدن جانت رَوَد ، در کارزار

‫صد بار بهتر ، از اسیری در نزار

‫-

‫گر خفت آن دشمنان ، گردن نهی

‫هم خاک ِ میهن را دهی

هم روح ِ پاک ات را نهی

-

‫در مِهر ِ گردون ، نام نیک باقی بمانْد

بدنام را روزگار ، ‫بر خاک ، فشاند

خوش نام را، با یاد خوب ، بر سر نشاند 

-

‫بر سربلندی ، کوشش ِ انبوه باد

‫با نام ِ نیکان می شود ، نام ِ تو ، یاد

‫..

‫سوز

 ۲۷ آبان ۱۳۸۸ − 18.11.2009

۱ نظر:

ناشناس گفت...

excellent