چهار شنبه سوری
..
چارشنبه سوری، شرار ِ آتش بر خاست
هر جا دو سه کپه ای، ز آتش بر جاست
هر آنکه پرید ز ِ روی ِ آتش می گفت
زردی یه من از تو گشت وُ سرخی بر ماست
.
چارشنبه سوری، به نامش آجیل دارد
فال گوش که نِشست، گمان ِ خوبی دارد
قاشق زنی یو، ز ِ هر دری هدیه بر آن
چادر به سرش، پسر نهان می دارد
.
این شور وُ نشاط وُ رفت وُ شد بر پا شد
چارشنبه که در، آخر ِ سال بر پا شد
آمد چو بهار، هیزم افزون به نمود
از هیزم و شاخک، بر آن شعله فزود
.
از کهنه که در میان، اضافی بر جاست
یک شعله دگر، بر آن ز ِ آتش بر خاست
اندوه سپار، به دست ِ آتش و به سوز
خوش می شوم امسال که در آید نوروز
..
سوز
12 اسفند 1391 – 02.03.2013
۱ نظر:
you are actually a excellent webmaster. The web site loading pace is incredible.
It kind of feels that you are doing any distinctive trick.
Furthermore, The contents are masterpiece. you've performed a excellent process on this matter!
Here is my web page plumber12.blogspot.com
Also see my web page :: plumber12.blogspot.com
ارسال یک نظر