مرغ که نبود، اشکنه
..
آخوند می گفت، مرغ که نبود، بخور بجاش، اشکنه
آخوندا که مرغ بخورند دست، پاهاشون، بشکنه
تیهو و کبک، شکار
ِ آهو، میارن خونه شون
دروغ میگه مرغ نمی خوام، این که چو روز، روشنه
.
حرفو، آخوند برایه مردم میزنه نه بَر، خود
خدا رو شاهد میاره برای ِ حرف ِ بی خود
امام زمان دستور میده، دروغ، به این بزرگی
خجالت و شرم نداره برای ِ حرف ِ بیخود
.
هزار ساله، واسه یه آخوند، سفره یه مرغ می چینند
لنگو به دندون می کشند، سینه رو در کمینند
جیب ِ آخوند پُر نشد و قیمت مرغ گران شد
مکروه ِ مرغ فتوا دادند، دروغگوی ِ کبیرند
..
سوز
15 امرداد 1391 -
05.08.2012
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر