۱۳۸۷ آذر ۱۴, پنجشنبه

دزد دل

دزد دل
..
‫دوستی ناشناس نوشته بود :
دزد دِل ها چاره یه کارش چییه ؟
.
گفتمش شعر چشم را از همین وبلاگ بخوان
..
دزد دل ، خود تو رو هم به اسیری می بره
‫دزد دل ، وجودت ، جسمت ، روحت را هم می بره
‫اون وقته که هی میخواهی بیشتر ازت بدزده ، اون برق نگاه ،
‫اون ناز نگاه ، که دامن ِ ابرو رو پشتش می کِشِه و اون گرد و غبار
‫کشیده شدن دامن روی زمین ، مثل گرد و غبار گیجی یه بعد از مورد
‫لطف قرار گرفتن از گوشه چشم اون دلبری است که دل تو رو برده.
‫اون وقته که هرچی داری حاضری در اختیارش بذاری که
اونو هم به بَره ،
‫یه وقت به دو رو بَرِت نگاه می کنی می بینی چیزی دیگه نداری ،
حاضری ‫جانت را هم بدهی .
‫بقول شاعربزرگ ایرج میرزا : وقتی که پسر برای رضایت ، دزد ِ دلش ،
قلب مادر عزیرش ‫را برای تقدیم به دلبر می برد و
پایش به سنگ میخورد ، قلب مادر بصدا در می آید و می گوید :
" ‫آه ، پای پسرم خورد به سنگ "
‫بچه هم دل مادر رو می دزده .
..
سوز
01:20 04.12.2008

هیچ نظری موجود نیست: