دزد دل
..
دوستی ناشناس نوشته بود :
دزد دِل ها چاره یه کارش چییه ؟
.
گفتمش شعر چشم را از همین وبلاگ بخوان
..
دزد دل ، خود تو رو هم به اسیری می بره
دزد دل ، وجودت ، جسمت ، روحت را هم می بره
اون وقته که هی میخواهی بیشتر ازت بدزده ، اون برق نگاه ،
اون ناز نگاه ، که دامن ِ ابرو رو پشتش می کِشِه و اون گرد و غبار
کشیده شدن دامن روی زمین ، مثل گرد و غبار گیجی یه بعد از مورد
لطف قرار گرفتن از گوشه چشم اون دلبری است که دل تو رو برده.
اون وقته که هرچی داری حاضری در اختیارش بذاری که
اونو هم به بَره ،
یه وقت به دو رو بَرِت نگاه می کنی می بینی چیزی دیگه نداری ،
حاضری جانت را هم بدهی .
بقول شاعربزرگ ایرج میرزا : وقتی که پسر برای رضایت ، دزد ِ دلش ،
قلب مادر عزیرش را برای تقدیم به دلبر می برد و
پایش به سنگ میخورد ، قلب مادر بصدا در می آید و می گوید :
" آه ، پای پسرم خورد به سنگ "
بچه هم دل مادر رو می دزده .
..
سوز
01:20 04.12.2008
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر