۱۳۸۷ بهمن ۲۴, پنجشنبه

دنیا

دنیا
..
احمد بایرام اوقلو می گوید : " همه دنیا مال من "
--- ---
من هم جزو همه یه دنیا هستم
تو هم جزو همه یه دنیا هستی
پس من مال تو ، و تو ، مال من هستی
پس همه یه ما ، مال همدیگر هستیم
..
سوز
۱۳ دی ۱۳۸۷- 02.01.2009

۱۳۸۷ بهمن ۲۳, چهارشنبه

خیال

‫در سایه یه شعر زمستان، اخوان ثالث

‫خیال
‫..
‫سلامت را دو بااار پاسخ خواهند گفت
‫که آنها شاد و خندانند
‫به دل شادی ، به لب خنده ،
‫سعادت را، ز سیماشان نمایان است
‫به دل ها محرمی دارند ، به خانه همسری دارند
به عشق از ازل بیدار ، به سر ها عالمی دارند
‫که نیکی را در این پرگار ِ عالَم ، هسته می دانند
‫نگاهی را نمی بینی به سان ِ عاشقی خسته
‫ز عاشق های دل مرده ، گریزانند ، گریزانند
‫نه زارع را به هر کوشش ، دست هایش شده بسته
‫نه کارگر ، ز کار صبح تا شب ، به مزد کم ، بوَد خسته
‫در آن شهر خیال انگیز ، کَسی‫ را، گر ، بکاری احتیاجی بود
‫همه ، درجا ، برایش همرهی باشند و یارانند
نه آفتابش گران باشد
‫نه ابری تیره آن را ، سایبان باشد
‫هوایش شاد باشد ، که باران شسته است اکنون
‫کمی اَبر ، و کمی خورشید
‫بسان تکه یه الماس ، ‫قطره یه باران
‫نوک یک برگ آویزان ، بدیده می درخشد آن
‫تو فرعونی نمی بینی که قومی را اسیرانه
‫برای آرزوهایش ، سخت خواهان است
‫نه خاخامی یهودی را ‫که ترس ِ ،
‫سبک بودن هدایا را ، زدست مردمی ساده
‫مسیح را بر صلیب آویز ، خواهان است
‫نه سامی را بدست شلاق ،
‫جزا جویان کَسانی را ، که او خوردست شرابی ناب
‫نه شمشیری هلالی تاب ، نهاده گردن مردم
‫به زور تیزی یه شمشیر ، براشان با چنین جبری
‫بهشت را مفت خواهان است
‫خیال کردن چه آسان است ، چه آسان است
‫ ..
‫سوز

 ‫۱۳ دی−۲۳ بهمن ۱۳۸۷ -- 11.02.2009 

۱۳۸۷ بهمن ۲۱, دوشنبه

رها

رها
..
رها گشتن چه آسان است ، ز ِ کمبود ، بی غذایی ها
ز ِ بی پولی ، ز ِ بی مسکن شدن ، یا خانه دوشی ها
ز ِ عشق روی تو گشتن رها ، اما علاجی ره نمی یابم
..
سوز

09.02.2009

۱۳۸۷ بهمن ۱۴, دوشنبه

‫ایرانی

‫ایرانی
‫..
‫با هم زبانی صحبت می کردیم ، صحبت افتاد به اصفهان ، و من
‫از شیخ بهائی و هنری که او از خود بجای گذاشته است تعریف کردم
‫و به روح پاک آن بزرگ مرد درود فرستادم .
در جا ، اون هم صحبت ، زبان ‫به بدگوئی از آن بزرگ مرد باز کرد .
حرفش را قطع کردم ولی او ادامه داد .

‫گفتم آثار تاریخی از چند صد سال پیش از او بجای مانده است ،
منار جنبان ، ‫کاخ چهل ستون ، مسجد شیخ لطف ا... ، میدان نقش جهان،
حمام شیخ بهائی . او می گفت : این ها همه هیچ ، او ( شیخ بهائی )
چرا فرمول حمام شیخ بهائی ‫را به مردم نداد که مردم از آن استفاده
کنند ، پس او آدم خوبی نبوده ، بقییه ‫کار هایش هم بدرد نمی خورد .‫
گفتم آقا جان، تو مثل مامور بیگانگان صحبت می کنی ‫و مانند آنان
بر هرچه که برای ما و تاریخ ما افتخار هست ، یک عیبی می گذاری
‫و از ارزش آن کم می کنی ، مگر تو ایرانی نیستی ؟

‫گفت چرا من ایرانی هستم ، در ایران بدنیا آمده ام و در ایران بزرگ
شده ام . ‫گفتم آقا جان ، در ایران بدنیا آمدن دلیل ایرانی بودن تو نیست،
زیرا که از ‫افتخارات ایران به بدی یاد می کنی ،
به زبان فارسی صحبت کردن تو دلیل ‫ایرانی بودن تو نیست ،
زیرا بزرگان تاریخ ایران را به کوچکی یاد می کنی .

‫ایرانی کسی است که به ایران و مفاخر آن افتخار می کند ،
از بزرگان ایران و تاریخ چند هزار ساله آن ‫به خوبی و
نیکی یاد می کند .
‫اون پروفسور آرتور پوپ آمریکائی ، یک ایرانی ست که سال ها
از عمر خود را ‫در بازشناسی تاریخ ایران سپری کرده است ، و بعلت
علاقه زیادش به ایران ‫خواست که در ایران بخاک سپرده شود .
پروفسور پوپ و همسرش " آکِرمان" در کنار ‫زاینده رود
بخاک سپرده شده اند .

پروفسور پوپ ، پروفسور " ریچارد فرای"
و ‫پروفسور " رومن گیرشمن " ایرانی هستند
که احترام بسیار به تاریخ ‫ایران می گذاشته اند ،
نه توئی که به دانشمندان و افتخارات ایران بد می گوئی .
‫..
‫سوز
۱۳ بهمن ۱۳۸۷ - ‫ 01.02.2009

۱۳۸۷ بهمن ۱۳, یکشنبه

‫ ‫آریا

‫آریا
‫..
‫پور ِ خاک ِ پاک ِ ایران سر ، منم ، آزاده ام
ا‫ز تبار ِ جم ، فریدون‌‌ ، آریایی زاده ام
من ره ِ زرتشت و آئین ِ بهی پیموده ام
پاسدار، بر نیک گفت وُ کرد وُ پندار بوده ام
‫..
‫سوز
10 بهمن 1387 - ‫29.01.2009