۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه
بیگانه در خانه
۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه
بی هنر
بازی
نون به هم قرض می دهند ، بازی نمی ریزند به هم
بازی ، به جنگ است در میان ِ خانه ها ، همسایه ها
در فروش اسلحه ، بر دو دشمن ، دست دادندی به هم
۱۳۸۹ آذر ۲۵, پنجشنبه
انا الحق ۲
انا الحق ۲
..
آنچه به طور علنی می بینیم و قابل درک و لمس برای هر انسانی هست
بدون اینکه به درجات عالی ِ عرفانی و فلسفی رسیده باشد،
که خدا را در ذهن به بیند و یا در وجود خود حس به کند،
کره زمین و جسم انسان ها است.
.
آنچه ما را، وجود ما را تشکیل می دهد از مواد موجود در کره زمین است.
روح را نمی توانیم بگوئیم از کجا آمده و به کجا میرود،
ولی از لحاظ جسمی، از سر سوزن بودن، تا به عنوان بچه ای سه چهار کیلوئی
به دنیا آمدن، تماماً از تغذیه یه مواد زمینی و خاکی تشکیل می شویم،
و از نوزادی تا جوانی و تا آخر عمر دائم با مواد زمینی تغذیه می شویم و
رشد می کنیم و بسته به احتیاجات فیزیکی تغییر میکنیم.
اگر چند روزی این مواد نباشد، آب نباشد انسان می میرد.
همین انسان با روح بلند، روح بزرگ، روحش هم از بین می رود.
پس روح بستگی به وجود جسم دارد. جسم نباشد روحی هم در کار نیست.
.
پس وجود ما از زمین است، از زمین آمده ایم و به زمین هم بر می گردیم.
.
روحی هم در هر گیاه می بینیم، هر نوع گیاهی بسته به شرایطی که
در آن قرار دارد، به سوی نور متمایل می شود، شاخه ها به سمت پنجره
و نور رشد می کنند. شاخه ها و ریشه های خود را کلفت تر می کنند و
گسترش می دهند که به توانند به ایستند.
آیا گیاه هم روح دارد؟ اما وقتی خشک می شود، روحش کجا می رود؟
.
در یک ساختمان پنج طبقه ، در راهروی پله ها ، در پاگرد، کنار پنجره
چند تا گلدان بود. یکی از گیاهان برگ های براق تیره و کلفت مایل به
قهوه ای به پهنای چهار و درازای یازده سانت با گلهای ریز یک سانتی
و صورتی کمرنگ و چهار پر و بسیار خوشبو داشت.
شاخه ای نازک از این گیاه حدود شصت هفتاد سانت به موازات پنجره
در هوا ایستاده بود و بدنبال تکیه گاه می گشت. نخی کلفت حدود
دو میلیمتر از دیوار کنار پنجره به موازات دیوار به زیر پله ها بستم
(دوور از پنجره) و این شاخه را به دور ِ این نخ که از پنجره دوور می شد
پیچاندم، یک شاخه دیگر هم که پائین تر از آن بود که چهل پنجاه
سانت بود، آنرا هم به این نخ پیچاندم.
سر ِ جوانه یه شاخه های جوان از پنجره دور و تنه اصلی و شاخه
های قدیمی تر کنار پنجره بود.
.
بعد از مدتی کوتاه، جوانه های ِ سر شاخه ها رشد کردند و هر دو
شاخه نیم دور زدند و از همان نخی که تکیه گاهشان بود به عقب
برگشتند و به سوی پنجره رشد کردند و جلو رفتند.
روح این گیاه کجاست؟ چشم ِ این گیاه، مغز این گیاه و عقلشون
کجاست و در کجای گیاه قرار دارد؟
گل آفتابگردان، مشهور ترین شان است.
گل به آن سنگینی و بزرگی، صفحه یه پر از تخم ها را مثل بشقاب
ساته لیت به سمت خورشید می گرداند تا نور مستقیم به صفحه
آن به تابد. ته ِ تخمه، قسمت ِ پهن و کلفت ِ آن به سمت ِ بیرون
و خورشید، و نوک تخمه باریک تر و کوچکتربه سمت ِ داخل و با
گل در ارتباط است و مواد غذائی را به خود انتقال می دهد و شاید
با انرژی آفتاب مواد در داخل تخم تکمیل می شود.
عقل، فکر، سیستم اداری و هماهنگی یه گل آفتابگردان کجاست؟
هر تخمه از این گل هم همین سیستم را با خود همراه دارد و
هرکدام از این تخمه ها در هر کجا که کاشته شوند با همین
سازماندهی به تکثیر و تولید خود ادامه می دهند.
.
به نظر می رسد روح در گیاه، درک و احساس ِ محیط است و
درک شرایط از محیط اطراف است و سازگاری و هماهنگی با
شرایط موجود برای دریافت نور و آب و مواد غذائی است.
آنجا که گیاه برای میوه یا دانه، انرژی بیشتری لازم دارد، برای
دریافت نور و تنفس بیشتر برگهای پهن تری دارد. قد آنها که
بزرگ می شود، تنه را هم کلفت تر و بزرگتر می کند و ریشه ها
را بیشتر به اطراف می فرستد تا بتواند تنه بزرگ را سرپا نگهدارد.
و اگر آب و مواد غذائی کم باشد، رشد آن کم و دانه ها کوچک
می ماند.
اگر آب به گیاه نرسد، بعد از مدتی گیاه می میرد و روح آن هم
خشک می شود، به نظر نمی آید که روحش به آسمان برود.
.
روح در انسان هم با شرایط محیط، جسم را تغییر می دهد.
آیا جسم خود بخود پوست را در مقابل آفتاب تیره می کند تا
نور زیادتر از اندازه به داخل سلول ها وارد نشود؟
یک نفر که کارهای سنگین میکند به تدریج عضلاتش قوی تر
میشوند. آیا این تغییر در جسم بدون درک روحی انجام میشود؟
چشم می بیند، فکر وعقل حس می کند که مثلن برای کوبیدن
این آهن وزنه ای سنگین تر می خواهد و بجای چکش، پتک
را بر می دارد، روح احساس می کند که جسم برای استفاده
از پتک عضله های قوی تری می خواهد و عضله به تدریج
قوی تر می شود.
دونده یا ورزشکار با تمرین ها عضلات را برای آن کاری که فکر
و یا روح خواستار آنست تربیت می کند و ماهرتر و قوی تر
و مقاوم تر می کند.
.
آنجا که محیط، زیبا و قشنگ می نماید، نوشته ها بصورت ِ
لطیف و شاعرانه بروز می کند. نقاشی و به یاد نگهداشتن
منظره های زیبا شکل می گیرد.
و آنجا که وجود سازنده و آفریننده برای این همه کارهای
ظریف و دقیق و حساب شده احساس می شود، کمبود
خدا حس می شود. باید یک آفریننده بسیار آگاه ودانا باشد
که اینهمه حساب و کتاب و سیستم را مدیریت به کند.
آنجا که در مقابل مشکلات، به دنبال ِ پناهی قوی تر از
خود جستجو می شود، خداوند ِ قادر به همه کارها و
تواناترین ها را طلب می کند.
و آنجا که انسانی بر اثر تشنگی در بیابان می میرد، جسمش
توسط حیوانات ریز و درشت خورده می شود و این جسم پس
از کمک به ادامه حیات آن حیوانات به صورت مواد اضافی در بیابان
رها می شود و تبدیل به قسمتی از بیابان می شود و روحش
هم خشک می شود و به خواب کسی هم نمی آید.
..
سوز
24 آذر 1389 – 15.12.2010
انالحق، انا الحق
انا الحق، انا الحق
..
آن یار کزو گشت سر ِ دار بلند
جُرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
این شعر را حافظ شیرین سخن، حافظ داننده ی راز،
حافظ بیننده ی راز، در مورد منصور حلاج گفته است.
در این جا، حافظ خود را یار حلاج و یا حلاج را یار خود می داند،
و نوعی تأیید ِ کار ِ حلاج، گفته های حلاج و اظهارات حلاج است.
.
او یار من است یا من یار او هستم، یعنی ما هردو یک چیز را می گوئیم.
یاری دادن یا یاری گرفتن برای انجام کاری مشترک است.
تأیید دوم حافظ، بر گفته های حلاج، جُرم حلاج است.
حافظ می گوید، جُرم او این بود که اسرار را آشکار می کرد.
یعنی حافظ هم این سّر و این راز را می داند و تأیید می کند که این راز
را، یعنی «انا الحق» را، حلاج داشت فاش می کرد.
حافظ بطور غیر مستقیم می گوید که من هم «انا الحق» می گویم.
.
گفتن این که حلاج اسرار را فاش می کند یعنی اینکه من هم می دانم
این سّر چیست و آن، خدا بودن ِ انسان است.
حافظ می گوید که من هم تأیید می کنم که او راز را فاش می کرد،
یعنی تأیید بر بودن «انا الحق» می کنم، یعنی من هم هستم.
شیخ ابوسعید ابوالخیر، می گوید:
روزی که انا الحق به زبان می آورد
منصور کجا بود، خدا بود خدا
یعنی شیخ ابوسعید ابوالخیر هم تأیید می کند، خدا بودن حلاج را و یا
آنکه خدا، خود را بصورت انسان که حلاج باشد نمایان کرد.
.
در قرآن کریم هم آمده است: انا لله و انا الیه راجعون.
یعنی ما از خدا هستیم و به خدا بازمیگردیم.
یعنی ما قسمتی از خدا هستیم و جزئی از خدا هستیم و به کل ِ خودمان
که خدا باشد بر می گردیم. خدا که زائیده نمی شود و نمی زاید،
پس گسترش ِ وجود ِ خداوند در شکل ما انسانها می باشد و هر کدام
از ما قسمتی از خدا هستیم، پس ما هم خدا هستیم.
پس «انا الحق» می تواند شامل ِ همه ی افراد به شود.
..
سوز
24 آذر 1389 – 15.12.2010
۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه
نیایش - ۲
جنگلهاى مناطق شمال، شمال شرق
به گزارش خبرنگار ايلنا، از شمال كشور خبر ميرسد كه آتشسوزى همچنان
۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه
اعدام کشیش در ایران
..
۱۳۸۹ آذر ۱۶, سهشنبه
خلیج پارس، ۲- خلیج فارس، ۲
۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه
۱۳۸۹ آذر ۹, سهشنبه
حالی خوش باش
حالی خوش باش
..
دوستی می گفت:
وقتی شراب می نوشم از مزه و طعم آن لذت می برم.
پس از مدت اندکی که اثر کرد، از حالت بی خیال شدن،
آرام شدن و حالت شوخ پیدا کردن، لذت می بَرَم.
سیگاری روشن می کنم و از پُکی که به سیگار می زنم
لذت می برم، از دودی که به داخل ریه ها می رود و از حالتی
که دود بیرون می آید لذت می برم.
.
اگر شراب برای ِ طول عمر ضرر دارد، اگر سیگار کشیدن برای طول
عمر ضرر دارد، خوب داشته باشد. من لذت هایم را می برم.
بگذار به جای هشتاد نود سال، هفتاد هشتاد سال زندگی کنم.
ده سال زندگی یه کمتر با لذت بیشتر، برایم گواراتر است از
ده سال بیشتر عمر داشتن و ده سال بیشتر زندگی کردن ولی
از لذت مشروب و سیگار و غذاهای چرب و نرم و خوشمزه
چشم پوشیدن.
.
عمر ِ درازتر را می خواهم برای چه؟ که چه؟
این را نخور، آن را نخور، از این و آن پرهیز کن که طول عمرت
بیشتر شود. چه فایده؟
.
عمر دراز تر با حسرت بیشتر به چه دردی می خورد؟
.
در شهر و در طول سال، به مناسبت های مختلف جشن می گیرند.
در میان مردمی که در جشن شرکت دارند قدم می زنم، مردم
با هم صحبت می کنند و می خندند و بعضی ها با حالت ِ تماشاچی
به این طرف و آنطرف نگاه می کنند و شاید با صدای بلند نمی خندند.
ولی در این جشن و شادمانی حضور دارند و از محیط ِ شاد و
موزیک شاد لذت می برند.
.
بوی سوسیس ِ داغ کرده دل انگیز است، به خانم می گویم چه
بوئی دارد این سوسیس کبابی، خانم می گوید آخه گوشت
خوک است. جواب این است، خوب بویش که خوب است به
جهنم که گوشت خوک است، آن را هم خدا خلق کرده است و
بیشترین تولید گوشت را در بین چهارپایان دارد، خوب لابد
حکمتی دارد دیگه.
سوسیس را که گاز می زنیم، مزه اش هم خوب است.
یک سطل کچاپ و یک سطل خردل روی پیشخوان، قرار دارد.
با خردلی که با سطل، کنار ِ بساط گذاشته اند و پمپی کوچک
مثل پمپ ِ صابون های ظرفشوئی، رویش سوار شده است،
یک نوار باریک از خردل، روی سوسیس می نشانیم و مزه یه
سوسیس را با خردل به وجودمان هدیه می کنیم.
.
گوشت خوک ضرر دارد، دارد که دارد به دَرَک، مزه اش که
خوب است، بویش هم که خوب است.
بخور به ر ِه.
.
اگر آنطور که آخوندها یا مذهبی ها می گویند، آنور ِ دنیا، به آن
دنیا که می رویم، از ما سئوال خواهند کرد که چرا گوشت
خوک خورده اید؟ می گوئیم می خواستی خلق نکنی.
گوشتی بود که ارزان بود، فراوان بود، کبابش خوشبو بود،
مزه اش خوش مزه بود، لذت های دنیا را درست کرده ای که از آنها
لذت به بریم، ما هم دوست داریم از زندگی لذت به بریم و بردیم.
.
می خواستی اراده ای به ما بدهی که جلوی خودمان را به توانیم
بگیریم و در مقابل ِ هوس و لذت جوئی خودمان مقاومت کنیم.
آیا ما برای این، به اینجا آمده ایم که به بینیم و دلمان به خواهد
و نخوریم و استفاده نکنیم که ارادتمان را به خدا نشان به دهیم؟
خوب برای ِ چی آمده ایم؟
اصلا که چی؟ هی هوس کنیم و مدام جلوی ِ هوس خود را
به گیریم، که خدا بداند که ما به خاطر او، جلوی ِ هوس خود
را می گیریم، که چی؟ که اون دنیا،
بهشت و حوری و قوری و قلمان و قلیان به ما به دهند.
خوب خودمان اینجا داریم استفاده می کنیم .
چرا دیگر حلوای نقد را از دست به دهیم و به حلوای نسیه
و خیالی، دهن مان را شیرین فرض کنیم.
.
به قول خیام بزرگوار که فیلسوف بود و ریاضی دان و ستاره
شناس، چه کسی از اون دنیا برگشته که به ما بگوید که
اونجا چه جوریه؟
خوب اگر اونجا به ما می خواهند حوری و لذت و عزت به دهند،
ما که همین جا اونو داریم، لذت و صفا را از دست به دهیم
که بعدا در خیالمان فرض کنیم که در آن دنیا به ما خواهند داد.
.
اونها که این حرفها را برای مردم تبلیغ می کنند، لو رفته اند و
همه می دانند که اونها، در خفا خودشان بیشتر از همه ما
از دنیا لذت می برند.
پس، بُرو به ریم
..
سوز
3 مهر 1389 - 25.09.2010