۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

بیگانه در خانه


بیگانه در خانه
..
از ، گِل و ، از آب ِ ایران جسم شان پرورده است
خدمت ِ ایران نمودن ، هیچ را در خاطر است
روز و شب طبل ِ واویلا بر فلسطین می زنند
عشق ِ بیگانه ، عرب ، از دستشان دل برده است
.
از برای خانه ، جاده یا که پل ، از راه ِ دور
پول فرستند کشور بیگانه را ، آباد سازندی به زور
گوئیا اینان تمام  ِ کارشان ضّد ِ کمک بر مردم ِ ایران بُوَد
بارک الله ، آفرین دارند اگر گامی سوی ِ ویرانی ِ ایران بُوَد
.
با دروغ و با ریای ِ آشکار ، آرند خدا را شاهد اعمال ِ خود
نفت ِ ایران و معادن را تصاحب کرده دانند مال ِ خود
کشوری بیگانه را از پول ِ ما ، دادست درمانگاه مفت
مردم از ایران ، ندارند خرج دکتر تا به گویند حال خود
.
در میان ِ آفریقا یا در جنوب ِ آمریکا ، بر مردمان کرده کمک
در وطن در جای آن چند ماه حقوق ، آن کارگر خورده کتک
کارگر فریاد آرد ، ای خدا چند ماه من ، نَگ ر ِفتم حقوق
والی یه ظالم به گوید ، این صدای ِ دشمن است کردند به بوق
.
هر کجا در کشور است کارخانه ای ، صندوق ندارد اعتبار
کارگر ها را ندادندی مواجب ، بعد از آن چند ماه کار
اعتراض از گشنگی در مردمان ِ بی حقوق بالا گرفت
گزمه یه حاکم ندا داد این صدا ، از دشمنان بالا گرفت
.
خانه وُ پل ، جاده ساخته ، کشور ِ بیگانه را آباد کرد
هفت سال بر بم گذشت از زلزله ، هیچ از مرمت یاد کرد
بر مسلمان جهان ای وای گفت ، جز مردم  ایران ِ ما
ما خدا را جانشین هستیم در اینجا ، در بُلند فریاد کرد
..
سوز
13 دی 1389 – 03.12.2010

۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

بی هنر


بی هنر
..
از هنر بی بهره باشد حاکم ِ شرع محل
حکم ِ مالِش بچه یه شیرخواره را داده عمل
پای ِ چپ پیش دارد بر خلا ، یا پای ِ راست
آتش شوهر نشانَد زن ، اَر نشسته بر جَمَل
.
از نمایش یا تئاتر و عکس و فیلم دارد فرار
چون برآن پیدا نباشد یک حدیث از صد وَ پیش
اُشتُر و خر را رها کرده سوار بنز مشگی می شود
فکر او درجا زد اما ، در چهارده صد سال پیش
..
سوز
30 آذر 1389 – 21.12.2010
این سروده تقدیم به همه هنرمندان و هنر دوستان است.
به ویژه آنها که در ایران در زیر فشار عده ای مذهبی ِ نادان و زورگو هستند
و به اندیشیدنشان ایراد گرفته شده و از آنها خواسته می شود  
فقط به روش هزار سال پیش و آنجور که مذهبی ها می گویند ، فکر و عمل کنند.
.
در تأثر از محکومیت جعفر پناهی هنرمند فیلم و سینما ،
به بیست سال محرومیت از کارش ، ممنوعیت از مصاحبه و خروج از کشور ،
این سروده بروی کاغذ جاری شد.

بازی


بازی
..
دست ِ زورمندان ِ دنیا ، جملگی در دست ِ هم
نون به هم قرض می دهند ، بازی نمی ریزند به هم
بازی ، به جنگ است در میان ِ خانه ها ، همسایه ها
در فروش اسلحه ، بر دو دشمن ، دست دادندی به هم
..
سوز
04 دی 1389 – 25.12.2010 

۱۳۸۹ آذر ۲۵, پنجشنبه

انالحق، انا الحق


انالحق، انا الحق 
..
آن یار کزو گشت سر ِ دار بلند
جُرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
این شعر را حافظ شیرین سخن، حافظ داننده ی راز ،
حافظ بیننده ی راز ، در مورد منصور حلاج گفته است.
در این جا ، حافظ خود را یار حلاج و یا حلاج را یار خود می داند ،
و نوعی تأیید ِ کار ِ حلاج ، گفته های حلاج و اظهارات حلاج است.
.
او یار من است یا من یار او هستم ، یعنی ما هردو یک چیز را می گوئیم.
یاری دادن یا یاری گرفتن برای انجام کاری مشترک است.
تأیید دوم حافظ ، بر گفته های حلاج ، جُرم حلاج است.
حافظ می گوید ، جُرم او این بود که اسرار را آشکار می کرد.
یعنی حافظ هم این سّر و این راز را می داند و تأیید می کند که این راز
را ، یعنی «انالحق» را ، حلاج داشت فاش می کرد.
حافظ بطور غیر مستقیم می گوید که من هم «انالحق»  می گویم.
.
گفتن این که حلاج اسرار را فاش می کند یعنی اینکه من هم می دانم
این سّر چیست و آن ، خدا بودن ِ انسان است.
حافظ می گوید که من هم تأیید می کنم که او راز را فاش می کرد،
یعنی تأیید بر بودن «انالحق» می کنم ، یعنی من هم هستم.
شیخ ابوسعید ابوالخیر ، می گوید:
روزی که انالحق به زبان می آورد
منصور کجا بود ، خدا بود خدا
یعنی شیخ ابوسعید ابوالخیر هم تأیید می کند ، خدا بودن حلاج را و یا
آنکه خدا ، خود را بصورت انسان که حلاج باشد نمایان کرد.
.
در قرآن کریم هم آمده است: انا لله و انا الیه راجعون.
یعنی ما از خدا هستیم و به خدا بازمیگردیم.
یعنی ما قسمتی از خدا هستیم و جزئی از خدا هستیم و به کل ِ خودمان
که خدا باشد بر می گردیم. خدا که زائیده نمی شود و نمی زاید ،
پس گسترش ِ وجود ِ خداوند در شکل ما انسانها می باشد و هر کدام
از ما قسمتی از خدا هستیم ، پس ما هم خدا هستیم.
پس «انالحق» می تواند شامل ِ همه ی افراد به شود.
.
آنچه به طور علنی می بینیم و قابل درک و لمس برای هر انسانی هست
بدون اینکه به درجات عالی ِ عرفانی و فلسفی رسیده باشد ،
که خدا را در ذهن به بیند و یا در وجود خود حس به کند ،
کره زمین و جسم انسان ها است.
.
آنچه ما را ، وجود ما را تشکیل می دهد از مواد موجود در کره زمین است.
روح را نمی توانیم بگوئیم از کجا آمده و به کجا میرود ،
ولی از لحاظ جسمی ، از سر سوزن بودن ، تا به عنوان بچه ای سه چهار کیلوئی
به دنیا آمدن ، تماماً از تغذیه یه مواد زمینی و خاکی تشکیل می شویم ،
و از نوزادی تا جوانی و تا آخر عمر دائم با مواد زمینی تغذیه می شویم و
رشد می کنیم و بسته به احتیاجات فیزیکی تغییر میکنیم.
 اگر چند روزی این مواد نباشد ، آب نباشد انسان می میرد.
همین انسان با روح بلند ، روح بزرگ ، روحش هم از بین می رود.
پس روح بستگی به وجود جسم دارد. جسم نباشد روحی هم در کار نیست.
.
پس وجود ما از زمین است ، از زمین آمده ایم و به زمین هم بر می گردیم.
.
روحی هم در هر گیاه می بینیم ، هر نوع گیاهی بسته به شرایطی که
در آن قرار دارد ، به سوی نور متمایل می شود ، شاخه ها به سمت پنجره
و نور رشد می کنند. شاخه ها و ریشه های خود را کلفت تر می کنند و
گسترش می دهند که به توانند به ایستند.
آیا گیاه هم روح دارد؟ اما وقتی خشک می شود ، روحش کجا می رود؟
.
در یک ساختمان پنج طبقه ، در راهروی پله ها ، در پاگرد ، کنار پنجره
چند تا گلدان بود. یکی از گیاهان برگ های براق تیره و کلفت مایل به
قهوه ای به پهنای چهار و درازای یازده سانت با گلهای ریز یک سانتی
و صورتی کمرنگ و چهار پر و بسیار خوشبو داشت.
شاخه ای نازک از این گیاه حدود شصت هفتاد سانت به موازات پنجره
در هوا ایستاده بود و بدنبال تکیه گاه می گشت. نخی کلفت حدود
دو میلیمتر از دیوار کنار پنجره به موازات دیوار به زیر پله ها بستم
(دوور از پنجره) و این شاخه را به دور ِ این نخ که از پنجره دوور می شد
پیچاندم ، یک شاخه دیگر هم که پائین تر از آن بود که چهل پنجاه
سانت بود ، آنرا هم به این نخ پیچاندم.
سر ِ جوانه یه شاخه های جوان از پنجره دور و تنه اصلی و  شاخه
های قدیمی تر کنار پنجره بود.
.
بعد از مدتی کوتاه ،  جوانه های ِ سر شاخه ها رشد کردند و هر دو
شاخه نیم دور زدند و از همان نخی که تکیه گاهشان بود به عقب
برگشتند و به سوی پنجره رشد کردند و جلو رفتند.
روح این گیاه کجاست؟ چشم ِ این گیاه ، مغز این گیاه و عقلشون
کجاست و در کجای گیاه قرار دارد؟
گل آفتابگردان ، مشهور ترین شان است.
گل به آن سنگینی و بزرگی ، صفحه یه پر از تخم ها را مثل بشقاب
ساته لیت به سمت خورشید می گرداند تا نور مستقیم به صفحه
آن به تابد. ته ِ تخمه ، قسمت ِ پهن و کلفت ِ آن به سمت ِ بیرون
و خورشید ،  و نوک تخمه باریک تر و کوچکتربه سمت ِ داخل و با
گل در ارتباط است و مواد غذائی را به خود انتقال می دهد و شاید
با انرژی آفتاب مواد در داخل تخم تکمیل می شود.
عقل ، فکر ، سیستم اداری و هماهنگی یه گل آفتابگردان کجاست؟
هر تخمه از این گل هم همین سیستم را با خود همراه دارد و
هرکدام از این تخمه ها در هر کجا که کاشته شوند با همین
سازماندهی به تکثیر و تولید خود ادامه می دهند.
.
به نظر می رسد روح در گیاه ، درک و احساس ِ محیط است و
درک شرایط از محیط اطراف است و سازگاری و هماهنگی با
شرایط موجود برای دریافت نور و آب و مواد غذائی است.
آنجا که گیاه برای میوه یا دانه ، انرژی بیشتری لازم دارد ، برای
دریافت نور و تنفس بیشتر برگهای پهن تری دارد. قد آنها که
بزرگ می شود ، تنه را هم کلفت تر و بزرگتر می کند و ریشه ها
را بیشتر به اطراف می فرستد تا بتواند تنه بزرگ را سرپا نگهدارد.
و اگر آب و مواد غذائی کم باشد ، رشد آن کم و دانه ها کوچک
می ماند.
اگر آب به گیاه نرسد ، بعد از مدتی گیاه می میرد و روح آن هم
خشک می شود ، به نظر نمی آید که روحش به آسمان برود.
.
روح در انسان هم با شرایط محیط ، جسم را تغییر می دهد.
آیا جسم خود بخود پوست را در مقابل آفتاب تیره می کند تا
نور زیادتر از اندازه به داخل سلول ها وارد نشود؟
یک نفر که کارهای سنگین میکند به تدریج عضلاتش قوی تر
میشوند . آیا این تغییر در جسم بدون درک روحی انجام میشود؟
چشم می بیند ، فکر وعقل حس می کند که مثلن برای کوبیدن
این آهن وزنه یه سنگین تر می خواهد و بجای چکش ، پتک
را بر می دارد ، روح احساس می کند که جسم برای استفاده
از پتک عضله های قوی تری می خواهد و عضله به تدریج
قوی تر می شود.
دونده یا ورزشکار با تمرین ها عضلات را برای آن کاری که فکر
و یا روح خواستار آنست تربیت می کند و ماهرتر و قوی تر
و مقاوم تر می کند.
.
آنجا که محیط ، زیبا و قشنگ می نماید ، نوشته ها بصورت ِ
لطیف و شاعرانه بروز می کند. نقاشی و به یاد نگهداشتن
منظره های زیبا شکل می گیرد.
و آنجا که وجود سازنده و آفریننده برای این همه کارهای
ظریف و دقیق و حساب شده احساس می شود ، کمبود
خدا حس می شود. باید یک آفریننده بسیار آگاه ودانا باشد
که اینهمه حساب و کتاب و سیستم را مدیریت به کند.
آنجا که در مقابل مشگلات ، به دنبال ِ پناهی قوی تر از
خود جستجو می شود ، خداوند ِ قادر به همه کارها و
تواناترین ها را طلب می کند.
و آنجا که انسانی بر اثر تشنگی در بیابان می میرد ، جسمش
توسط حیوانات ریز و درشت خورده می شود و این جسم پس
از کمک به ادامه حیات آن حیوانات به صورت مواد اضافی در بیابان
رها می شود و تبدیل به قسمتی از بیابان می شود و روحش
هم خشک می شود و به خواب کسی هم نمی آید.
..
سوز
24 آذر 1389 – 15.12.2010 

۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

نیایش - ۲

نیایش - ۲ 
..
بيشتر جنگل های ايران در آتش می سوزند:
ادامه آتش سوزی در شمال، شمال شرق، غرب / ايلنا

جنگل‌هاى مناطق شمال، شمال شرق
 و غرب كشور همچنان در آتش مي‌سوزد،
جنگل‌هاى زاگرس غربى در مريوان،جنگل‌‌هاى گلستان درشمال
و جنگل ابر در سمنان درشمال شرق كشور در حال حاضر در محاصره آتش هستند.
به گزارش خبرنگار ايلنا، از شمال كشور خبر مي‌رسد كه آتش‌سوزى همچنان
در مناطق مختلف استان گلستان،ادامه دارد ... 20 آذر 1389 – 11.12.2010

دعا برای سلامت ایران: 
---    
نیایش ۲ 
..
امیدواریم خداوند دودمان ِ مسببان نابودی ایران را به باد دهاد.
آنان ، به راه ها و روش های مختلف دارند ایران را به باد میدهند.
از آثار تاریخی و باستانی تا آثار هنری و مردمی ، از منابع طبیعی
تا صنعت را در هر مرحله از پیشرفت که بود، بسوی نابودی و رکود می برند.
جوانان را با اعتیاد و یأس و افسردگی و فرار از ایران، مردم دیگر را با محصولات
نا سالم و غیر بهداشتی و غیر قابل استفاده به مریضی می کشانند.
و آنانی را که هنوز رمقی به تن دارند و جرأتی برای اظهار ناراحتی دارند
و لب به اعتراض می گشایند با زندان
و شکنجه های روحی و جسمی آزار می دهند.
خداوندا! مردم ایران را از دست دشمنان ایران و ایرانی نما ها رهائی ده.
خداوندا! ایرانیان از دیر باز یکتا پرست بوده اند و همواره ترا به
یگانگی ستایش کرده و ستوده اند.
ایرانیان از هزاران سال پیش ، «سه نیک»
یعنی بهترین و عاقلانه ترین و منطقی ترین روش های زندگی
و جامعه را شعار خود قرار داده اند و همواره به نیکی کوشیده اند.
.
پندار نیک ، کردار نیک ، گفتار نیک ، شعار کامل ، جامع و فراگیرنده
در همه زوایای اجتماعی و شخصی و خصوصی زندگی است.
.
خداوندا! هر آنکه بر خلاف مصلحت و خیر ایرانیان کاری می کند، در هر کجا
و به هر روشی و به هر نیتی که هست، او را از این کار ناتوان ساز
و افکار و نیروی او را بسوی خدمت به سوی ایرانیان متمایل ساز.
باشد که چنین بادا
..
سوز
20 آذر 1389 – 11.12.2010

۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه

اعدام کشیش در ایران

اعدام کشیش در ایران
..
در خبر ها آمده بود، حکم اعدام برای یک کشیش در رشت به جرم ارتداد تایید شد.
چون این آقای کشیش در نوزده سالگی مسیحی شده است.
ندرخانی، کشیش حدود چهار صد نفر در رشت می باشد.
"ایران امروز – نشریه خبری سیاسی الکترونیک" 16 آذر 1389 - 07.12.2010

قاضی گفته است : چون از پدر و مادر مسلمان بدنیا آمده ای، مسلمان هستی
و چون به دین دیگری ایمان آورده ای مرتد شناخته می شوی.
برای همین می خواهند او را اعدام کنند.
.
ندرخانی در محاکمه اش گفت: "اتهام ارتداد را قبول ندارد، چون پس از رسیدن
به سن بلوغ ، تا ۱۹ سالگی دین خاصی را قبول نکرده است .
" پس از سئوالات متعدد، ندرخانی گفت: "بازپرس بمن القاء کرد
کسی که از پدر و مادر مسلمان متولد می شود و
پس از رسیدن به سن بلوغ دینی [۱۵ سال برای مردان]
جز دین اسلام را قبول نکند مسلمان است."
-----    -----
خوب اگر این بنده خدا قبل از پانزده سالگی هم به مسیحیت می گروید ،
که می گفتید بالغ نشده است و رای و نظر او اعتبار ندارد.
بعد از بلوغ اسلامی هم اگر از اسلام خارج شود که مرتد شناخته می شود.
.
پس این « لا اکراه فی الدین » چی شد؟ کجا رفت؟
تا آنجا که از معنی اش بر می آید، یعنی در دین کراهت و
دوری گزینی و زشتی وجود ندارد.
معنی اش باید این باشد که در هیچ دینی کراهت، روی گردانی
و زشتی وجود ندارد.
یعنی هیچ دینی کریه و زشت نیست.
.
ولی آنطور که معلوم هست، این « لا اکراه فی الدین » را برای
غیر مسلمانان می گویند. یعنی ای شما غیر مسلمان!
برای گرویدن به دین اسلام، بگوئید « لا اکراه فی الدین » و
به دین اسلام روی بیاورید و آنرا قبول کنید.
 بنظر ، این فقط یک شعار یکطرفه است، از دین دیگر به دین اسلام.
.
اسلام دین محبت و عطوفت و مهربانی است. با محبت شما
را به اسلام دعوت می کنیم و اسلامی شدن شما را با محبت
پذیرا می شویم ولی اگر بخواهید از اسلام بیرون بروید به جرم
ارتداد شما را اعدام می کنیم . " مرتد قتلش واجب است "
یعنی اگر دینی غیر از اسلام داشتی، 
اکراه به دین اسلام نداشته باش،
بیا به دین اسلام، دین محبت و دین رحم و شفقت، اما
اگر بگوئی نمی خواهم مسلمان بمانم، آنوقت قتل تو واجب می شود.
.
« لا اکراه فی الدین » شعار ماست، اما اگر مسیحی یا یهودی باشی،
چون دین شما صاحب کتاب است، باید به مسلمان ها جزیه بدهی، و
آنها که صاحب کتاب نیستند ، کافر به حساب می آیند.
کافران یا باید اسلام بیاورند و یا باید کشته شوند.
در دین اکراه و روی گردانی نیست، بشرطی که شما هم مسلمان باشید.
وگر نه : دین ما گفته است : با کافران با شدت رفتار کنید.
ما به شما با مهر و محبت می گوئیم که به اسلام روی بیاورید حالا
اگر شما محبت و عطوفت اسلامی ما را نمی پذیرید ،
تقصیر خودتان است، باید با شما به شدت رفتار کرد!
..
سوز
18 آذر 1389 – 09.12.2010 

۱۳۸۹ آذر ۱۶, سه‌شنبه

خلیج پارس، ۲- خلیج فارس، ۲

خلیج پارس، ۲- خلیج فارس، ۲
..
فرمانده بی مسئولیت و نادان در نیروی دریائی امریکا ، در جواب اعتراض به این که
چرا به جای نام خلیج پارس نام دیگری را بکار می برید؟
گفته است آخه ما با عرب ها دوست هستیم!
..
آنها می توانند دریا های دور و بر خودشان و ایالت های خودشان را عربی به نامند
تا دوستی شان را به عرب ها نشان بدهند. چرا از کیسه ما خرج می کنند؟
آنها می توانند چفیه عربی بر سر مجسمه آزادی به کشانند تا دل اعراب را بدست آورند.
..
وزارت خارجه امریکا باید توضیحی عذرخواهانه به اظهارات این فرمانده ی زیاده گوی
امریکائی بدهد.
..
05.12.2010
اینهم جواب آمریکا:
------------         ----------
جهان خوار
..
این جهان خوار ِ بزرگی که نامش آمریکاست
از ویکی لیکسی چنین کوچک ، چنان لِنگش هواست
بهر آزادی نمادی دارد او مشعل به دست
رأس فتنه ، در جهان باشد همی ، دستش سیا! ست*
..
سوز
15 آذر 1389 – 06.12.2010
دستش سیا! ست : دستهایش سیاه و آلوده است .../ در دستهایش سیا CIA هست *

۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

ستاره


ستاره
..
آسمان ابر است و پائیز
شوق ِ دیدار ِ ستاره ، در دل است، لبریز لبریز
آن ستاره در دلم در جای خود هست
ابر پائیز است میان ِ ما دوتا ، آویز آویز
..
سوز
05.12.2010

۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

حالی خوش باش

حالی خوش باش

..

دوستی می گفت:

وقتی شراب می نوشم از مزه و طعم آن لذت می برم.

پس از مدت اندکی که اثر کرد، از حالت بی خیال شدن،

آرام شدن و حالت شوخ پیدا کردن، لذت می بَرَم.

سیگاری روشن می کنم و از پُکی که به سیگار می زنم

لذت می برم، از دودی که به داخل ریه ها می رود و از حالتی

که دود بیرون می آید لذت می برم.

.

اگر شراب برای ِ طول عمر ضرر دارد، اگر سیگار کشیدن برای طول

عمر ضرر دارد، خوب داشته باشد. من لذت هایم را می برم.

بگذار به جای هشتاد نود سال، هفتاد هشتاد سال زندگی کنم.

ده سال زندگی یه کمتر با لذت بیشتر، برایم گواراتر است از

ده سال بیشتر عمر داشتن و ده سال بیشتر زندگی کردن ولی

از لذت مشروب و سیگار و غذاهای چرب و نرم و خوشمزه

چشم پوشیدن.

.

عمر ِ درازتر را می خواهم برای چه؟ که چه؟

این را نخور، آن را نخور، از این و آن پرهیز کن که طول عمرت

بیشتر شود. چه فایده؟

.

عمر دراز تر با حسرت بیشتر به چه دردی می خورد؟

.

در شهر و در طول سال، به مناسبت های مختلف جشن می گیرند.

در میان مردمی که در جشن شرکت دارند قدم می زنم، مردم

با هم صحبت می کنند و می خندند و بعضی ها با حالت ِ تماشاچی

به این طرف و آنطرف نگاه می کنند و شاید با صدای بلند نمی خندند.

ولی در این جشن و شادمانی حضور دارند و از محیط ِ شاد و

موزیک شاد لذت می برند.

.

بوی سوسیس ِ داغ کرده دل انگیز است، به خانم می گویم چه

بوئی دارد این سوسیس کبابی، خانم می گوید آخه گوشت

خوک است. جواب این است، خوب بویش که خوب است به

جهنم که گوشت خوک است، آن را هم خدا خلق کرده است و

بیشترین تولید گوشت را در بین چهارپایان دارد، خوب لابد

حکمتی دارد دیگه.

سوسیس را که گاز می زنیم، مزه اش هم خوب است.

یک سطل کچاپ و یک سطل خردل روی پیشخوان، قرار دارد.

با خردلی که با سطل، کنار ِ بساط گذاشته اند و پمپی کوچک

مثل پمپ ِ صابون های ظرفشوئی، رویش سوار شده است،

یک نوار باریک از خردل، روی سوسیس می نشانیم و مزه یه

سوسیس را با خردل به وجودمان هدیه می کنیم.

.

گوشت خوک ضرر دارد، دارد که دارد به دَرَک، مزه اش که

خوب است، بویش هم که خوب است.

بخور به ر ِه.

.

اگر آنطور که آخوندها یا مذهبی ها می گویند، آنور ِ دنیا، به آن

دنیا که می رویم، از ما سئوال خواهند کرد که چرا گوشت

خوک خورده اید؟ می گوئیم می خواستی خلق نکنی.

گوشتی بود که ارزان بود، فراوان بود، کبابش خوشبو بود،

مزه اش خوش مزه بود، لذت های دنیا را درست کرده ای که از آنها

لذت به بریم، ما هم دوست داریم از زندگی لذت به بریم و بردیم.

.

می خواستی اراده ای به ما بدهی که جلوی خودمان را به توانیم

بگیریم و در مقابل ِ هوس و لذت جوئی خودمان مقاومت کنیم.

آیا ما برای این، به اینجا آمده ایم که به بینیم و دلمان به خواهد

و نخوریم و استفاده نکنیم که ارادتمان را به خدا نشان به دهیم؟

خوب برای ِ چی آمده ایم؟

اصلا که چی؟ هی هوس کنیم و مدام جلوی ِ هوس خود را

به گیریم، که خدا بداند که ما به خاطر او، جلوی ِ هوس خود

را می گیریم، که چی؟ که اون دنیا،

بهشت و حوری و قوری و قلمان و قلیان به ما به دهند.

خوب خودمان اینجا داریم استفاده می کنیم .

چرا دیگر حلوای نقد را از دست به دهیم و به حلوای نسیه

و خیالی، دهن مان را شیرین فرض کنیم.

.

به قول خیام بزرگوار که فیلسوف بود و ریاضی دان و ستاره

شناس، چه کسی از اون دنیا برگشته که به ما بگوید که

اونجا چه جوریه؟

خوب اگر اونجا به ما می خواهند حوری و لذت و عزت به دهند،

ما که همین جا اونو داریم، لذت و صفا را از دست به دهیم

که بعدا در خیالمان فرض کنیم که در آن دنیا به ما خواهند داد.

.

اونها که این حرفها را برای مردم تبلیغ می کنند، لو رفته اند و

همه می دانند که اونها، در خفا خودشان بیشتر از همه ما

از دنیا لذت می برند.

پس، بُرو به ریم

..

سوز

3 مهر 1389 -  25.09.2010


۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

دنیای بیهوده

دنیای بیهوده

..

ساقی بده جام  ِ دگر

از غم به سازم بی خبر

چشمم به چشم  ِ مست ِ توست

مستی ، امید از دست ِ توست

.

با جرعه های ِ جام  ِ مِی

پرسم ، چه سان بودست و کِی؟

خوب است که ، دوور بادش ، کنیم

غم کرد گـُذر ، با خوشدلی یادش کنیم

.

دریاب حال ، این حال ِ مست

غم از نشد هست ، پست ِ پست

آن نا شدن ، نیست آشکار

با مِی شدم ، من پایدار

.

زَ اندوه ِ غم افسرده ام

غم را به مِی پژمرده ام

اندوه و غم هست در فرار

فکرم شدست ، روی ِ نگار

.

پس مشکلات اندک نمود

امیّد ، دارم بر وجود

پس حالتی است بی دلهره

اندوه ، بُگشاد مِی ، گره

.

خوش آ یَدَم ، این حالت ِ بی پیش و پس

پس خوابکی ، بی دلهره دارم هوس

این با خودی ، در بی خودی ، بس حالتی زیبا بُوَد 

مفهوم دادن زندگی ، در بی سبب دنیا بُوَد

..

سوز


۱۸ آبان ۱۳۸۹ – 09.11.2010