۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

آقایان علما ۲

آقایان علما ۲

‫..

ابوعلی سینا دانشمند، فیلسوف و پزشک‫ بزرگ ایرانی بود.

‫می گویند که او را گفتند، ای خواجه:

‫شراب طول عمر را کم می کند.

‫ابوعلی سینا گفته است:

‫ما به پهنای زندگی و عمر، کار داریم، نه به طول آن

‫−

‫پهنای ِ زندگی؟! واقعا جای تامل دارد!

آنها که شصت سال، هفتاد، هشتاد یا نود سال عمر دارند،

‫آیا در پهنای زندگی شان چه کرده اند؟‫

‫وقتی به طول زندگی خود نگاه می کنند، آیا

‫از عرض و پهنای زندگی شان راضی هستند؟

‫آیا عمل شان درست بوده است؟

‫−

‫آیا ساکت نشستن در برابر ظلم و تحمل بی احترامی و بی عدالتی،

‫و خودداری از اعتراض به آزار شدن مردم،

‫برای ِ طولانی کردن ِ عمر، آیا ارزش این طول ِ عمر را دارد؟

‫آیا برای ادامه یه عمر و طولانی تر کردن ِ آن، باید به عقیده و آرمان ِ زندگی

‫پشت کرد و در هر حالی به ادامه و طول عمر ِ بیشتر اندیشید و نه چیز دیگری؟

‫−

‫آنها که معلم دین و مذهب و اخلاق و آزادی و آزادمردی و آزادگی بوده اند،

‫و مردم را به عدالت، به حمایت از درماندگان دعوت می کردند و شغل آنها

‫هدایت مردم بسوی خداوند است، آخوند، ملا، واعظ، روحانی...

‫چرا پس تقریبا همه شان، ساکت نشسته اند؟

«چند صد هزار نفر ساکت، پنج شش نفر حق طلب که اعتراض کرده اند»

‫از کودکی بیاد داریم در مراسم عزاداری محرم، ده روز تا، تاسوعا و عاشورا 

‫سخنرانی ها در تجلیل از مقام امام حسین (ع) بود و دلاوری های او و دفاع از

‫حق و مبارزه با ناحق، مبارزه با زور، مبارزه با بی خدائی، مبارزه با بی دینی.

‫.

‫کجا هستند آن منادیان ِ آزادی خواهی به رَوِش امام حسین (ع)؟

آخوند ها، ملا ها، حجت الاسلام ها و مخصوصا آیت الله ها وظیفه دارند

‫در صف جلو و جزو اولین افرادی باشند که،

‫صحنه های دفاع مردم ایران در مقابل ‫ظلم و زور حکومت را آرایش می دهند.

‫.

کجا هستند ملایان و آخوند هایی که مردم را در هر فرصتی به مظلومیت

‫‫‫امام حسین (ع) می گریاندند و جور و ظلم حکومت و اسلام دروغین حاکمان

‫زمان علی (ع) و امام حسین (ع) را نکوهش می کردند.

‫می گفتند معاویه و یزید، نماز هم می خواندند ولی اسلام دروغین داشتند.

آنها فرزند پیامبر، نوه پیامبر را کشتند و به اسلامی بودن ‫تظاهر کردند،

‫زیرا می خواستند حکومت را در دست خود نگه دارند.

.

‫‫اگر امروز و این روزها، ملایان و آخوند ها با همان لباس که

‫نماد راهنمای مذهبی بودن آنان است، در صف های مردم نیایند و

‫به ظلم حکومت اعتراض نکنند، دیگر جائی در میان مردم نخواهند داشت.

‫. 

‫آخوند و ملا، کلماتی هستند که بلافاصله این افراد را در ذهن ظاهر می کنند

‫و استفاده از این کلمات، به هیچ وجه، بی احترامی به این اشخاص نیست.

‫−

‫آخوند ها و ملا ها و یا روحانیون، این روزها و امروز باید در صف اول ِ مردم

‫در خیابان ها راه بروند و به روش حکومت اعتراض کنند. اگر حکومت به آنها

‫هم حمله کرد و آنها را هم کتک زد و بازداشت و زندانی کرد، آن وقت همه مردم و

‫روحانیون می بینند و باورشان می شود که این حکومت، ‫ظاهری اسلامی دارد

‫ولی ‫حکومتی ظالم ‫است و بر خلاف انصاف و انسانیت عمل می کند.

‫−

‫حالا، اگر روحانیون جنبشی از خود نشان بدهند و با مردم حرکت کنند، آبروئی

‫برای خود دست و پا خواهند کرد و بعد از این هم در میان مردم اعتبار و احترامی

‫خواهند داشت، و در آینده، مردم آنها را روحانی نما نخواهند گفت.

‫مردم نخواهند گفت: ملا ها از هر طرف باد بیاد، بادش می دهند.

‫در آینده کمتر آدمی خواهد گفت:

‫واعظان کین جلوه بر محراب و منبر می کنند

‫چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

‫−

‫آقایان بیائید به طول زندگی ی خود پهنا بدهید، معنا بدهید.

‫چه می گوئید آقایان؟

‫چه می کنید آقایان؟

چه شده است ‫آقایان؟

‫از آموزش ِ آزادگی ی ‫‫‫امام حسین (ع) به مردم، آیا خودتان اندک بهره ای برده اید؟

‫آیا از آزاد گوئی های زینب کبرا و افشاگری اش و تبلیغ این آزاد گوئی های آن شیر زن

‫اندک بهره ای برده اید؟

‫از روایت: رطب خورده منع رطب چون کند، از پیامبر اسلام چه آموخته اید؟

آن حضر‫ت نشان می دهد:

«‫آنچه را که به مردم توصیه می کنی، خودت اول انجام بده»

اگر به مادر آن پسر می گوید برو و فردا بیا ( در حالیکه جمله امروز و فردا یکی است)

‫و فردای آن روز به پسر می گوید: پسر جان خرما نخور!

‫برای این است که پیامبر خودش در آن روز خرما خورده است. و فردا خود را

‫موظف می بیند که خرما نخورد. بعدا، نخوردن خرما را به دیگری توصیه می کند.

‫این است درس پیامبر اسلام: آنچه را از رشادت و شجاعت ِ امامان به مردم

‫آگاهی می دهید، خودتان اول انجام دهید، شما الگو باشید .

‫شما نمایندگی تان برای ‫‫‫امام حسین (ع) و امامان بیشتر است تا بقیه مردم.

‫..

‫سوز

 اول آذر ۱۳۸۸ − 22.11.2009


۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

چراغ امید

چراغ امید
‫..
تو در نگاه ِ من همانی که در رویاهایم می جستم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌،
‫به نرمی یه نسیم ِ مرطوب و معطر ِ برگهای ِ درختان ِ نیمه شب‌،
‫در دلم خزیدی و به همه جای دلم سر زدی و از آن گذر کردی‌،
‫−
حال احساس ِ وجود ِ دوباره یه تو‌، در اتاقک های تو در تویه
‫قلبم را می جویم‌.
‫لذت ِ وجود ِ نسیم ِ گذرت را در تک تک اتاقک های قلبم‌، کم دارم
‫و به دنبال ِ احساس ِ وجود ِ دوباره یه تو‌،
در این اتاقک ها در جستجو هستم.
‫−
‫غم ِ نداشتن و یا پیدا نکردن ِ اثری از تو‌، نگرانی را در وجودم پخش می کند
‫و قبل از پایان جستجو‌، گویا به شکست از نداشتن تو‌، تسلیم شده ام
و ‫غم دارد وجودم را فرا می گیرد‌.
-
ولی من چراغ امید را در دلم روشن می کنم‌.
‫امید ِ دیدار ِ دوباره‌،
امید ِ گذر ِ نسیم ِ وجودت از قلبم‌،
امید ِ لبخند ِ قبول از تو
‫..
‫سوز
۲۷ آبان ۱۳۸۸ − 18.11.2009

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

‫آزاده

‫آزاده

‫..

‫ساقی بده ، جام ِ دگر

‫از غم بدارم بر حذر

‫-

پُر کن دگر پیمانه را

‫روشن بساز این خانه را

‫غرقه بکن ، غم را به مِی

‫تا دور دارم ، خود ز ِ وِی

‫-

‫غم را برون باید نمود

‫از سوگ و آه ، من را چه سود

‫بر کوب دشمن ، سر به مشت

‫باز آر همت ، پشت به پشت

‫-

‫گر دوری اش ، پیمان کنی

‫جان هم بدان ، ارزان کنی

‫باز سرفرازی حاصل است

‫مام ِ وطن ،خوش با دِل است

‫-

‫صد بار مُردن ، در نبرد

‫بهتر کزان ، مانی بجا با روی زرد

‫چون شیر ِ نر ، پرخاش کن

‫دست ِ دراز ، بر جاش کن

‫-

‫خفت به تن ، زَر در بغل

‫آزاده را ، نَبوَد عمل

‫آزاد رو ، چون شیر ِ نر

‫از خفت ِ خواهش گذر

‫-

‫با سربلندی ، باشَدا ، انجام ِ کار

‫چون شیرمردان ، با بزرگی کارزار

‫گر ، از بدن جانت رَوَد ، در کارزار

‫صد بار بهتر ، از اسیری در نزار

‫-

‫گر خفت آن دشمنان ، گردن نهی

‫هم خاک ِ میهن را دهی

هم روح ِ پاک ات را نهی

-

‫در مِهر ِ گردون ، نام نیک باقی بمانْد

بدنام را روزگار ، ‫بر خاک ، فشاند

خوش نام را، با یاد خوب ، بر سر نشاند 

-

‫بر سربلندی ، کوشش ِ انبوه باد

‫با نام ِ نیکان می شود ، نام ِ تو ، یاد

‫..

‫سوز

 ۲۷ آبان ۱۳۸۸ − 18.11.2009

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

سلام آخر

سلام آخر
..
یک دوست وبلاگی ، در قسمت نظر ها نوشته است:
" سلام دوست عزیز قشنگترین سلام ، همون سلام آخره ،
چقدر زیباست لحظه ی آخر زندگی ،
سلام به دنیای اون طرف
خداحافظ دنیای محدودیت "
------------ -----------
نوشتم:
یک کم صبر کن ، چرا این قدر با عجله ؟
برای چی ؟ زیباست لحظه ی آخر زندگی ؟
از کجا آورده ای ، چه دلیلی ، چه مدرکی ، چه شاهدی داری که اونطرف دنیای
محدودیت نیست ، که از این دنیای محدودیت ها خداحافظی می کنی ؟
و سلام به دنیای اونطرف می دهی ؟
از اونطرف که جز حدس و گمان ها و تصور های واهی چیزی در دست نداری ؟
هان ؟ اگه کسی رفته و بر گشته و تعریف کرده ، کو ؟ کجاست ؟

" آهوی ناگرفته به دشت مبخش "

از زمان محدودی که داری ، از این محدودیت ها استفاده کن ،
مفید باش و از مفید بودن لذت به بَر!
----- -------
چه انگیزه ای ، چه هدفی در نظر است که دنیای یه آنطرف ِ نادیده را ،
اینطور با آب و تاب و رویائی به تعریف می آورند و چیزی را که خودشان
هم فقط در تصور و خیال می توانند مجسم کنند ، برای دیگران تبلیغ می کنند؟
..
سوز
۲۴ آبان ۱۳۸۸ - 15.11.2009

۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

درد نامه

درد نامه
..
یک دوست وبلاگی در وبلاگش درد نامه ای در باره " تیسفون " نوشته بود
-----    ------
برایش در نظرگاهش نوشتم:
درود بر شما با دردنامه تیسفون
درد نامه ها بسیار است
از پل سی و سه پل که زیر پایه اش را به اسم تونل مترو ، سوراخ می کنند
و بعد آب را به زاینده رود باز می کنند که شاید این پل زیبا و بی نظیر فرو به ریزد.
بر سر راه رودخانه نزدیک آرامگاه کوروش بزرگ سد می زنند
که آب بالا بیاید تا مقبره بزرگ مرد تاریخ ، نشست به کند .
----  ----
آنها که از حسادت دارند منفجر می شوند با دست عوامل مختلف
در صدد تخریب و نابودی آثار با ارزش و تاریخی ایران هستند.
ای آنهائی که حسادت ، حتی به مردگان ، ولوله در جانتان انداخته است ،
با نابود شدن ارزشمند ها ، ارزش شما بالا نمی رود .
با حقیر کردن دیگران و پائین آوردن ارزش آنان می خواهید ،
حقارت خود را در حد آنان به بینید ، شاید دلتان کمی خنک شود
که آنها هم در حد و مرتبه شما هستند.
ولی خودتان هم می دانید که چنین نیست
و با حقیر کردن دیگران ارزش شما بالا نمی رود .
بدانید که این تلاش شما در خراب کردن های دیگران و دیگر چیز ها ،
آشکار خواهد شد و ننگ بد جنسی و دورنگی هم به حقارت تان اضافه خواهد شد.
از اسکندر کبیر ، یاد به گیرید که دو بار به بازدید آرامگاه کوروش کبیر رفت ،
و دستور داد در حفاظت و نظافت و مراقبت از آن آرامگاه به کوشند
و نام نیک از خودش بجا گذاشت .
ای پلید اندرون ، ای کج اندیش ، حالا که قدرتی در دست داری ،
ننگ و پلیدی و بدی بر خودت و نامت اضافه مکن .
در حمایت از آبادی و نگهداری ارزش های مردمان بکوش
و از این راه نام نیکی برای خود ذخیره کن .
کار پلید و اهریمنی در هر زمان و از دید همگان نکوهیده و زشت است .
از اهریمن و کار های اهریمنی تا ابد الاباد به زشتی یاد خواهد شد ،
پس بکوش نام نیک از خود بجای گذاری.
..
۱۶ آبان ۱۳۸۸ - 07.11.2009

۱۳۸۸ آبان ۱۳, چهارشنبه

یاد خدا

‫‫یاد خدا
‫..
‫مردم ز جور ِحاکم ِ ظالم ، خدا خدا به کنند
‫بگذار به دلخوشی و سُرور ، یاد خدا به کنند
.
‫در شهر و برزن ِ ما ، همه مردم دعا به کنند
بر کار ِ نیک و در ، حکایت مرد ِ خدا به کنند
.
‫به بازار و در کوچه ، زنی با چادر است و یا، رو باز
‫هر کَس به دل ِ خود ، مِی خورد یا نماز، به پا به کُنَد
.
کِیْ ؟ خوردن مِی و رفتن به عالم هپرووت گناه مردم بود
‫که گفت ، حاکم شهر با جزای ِ آن ، بهشت بنا به کند
.
‫در آن سرا بگیرند گردن حاکم شهر ، که چرا با زور
‫شدی تو مانع ِ مردم ِ مست ، که یاد خدا به کنند.
‫..
‫سوز
۱۳ آبان ۱۳۸۸ − 04.11.2009