۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۱, سه‌شنبه

بی تو مهتاب شبی

بی تو مهتاب شبی
--
شاعر و سراینده شعر ، بی تو مهتاب شبی را از جوانی ، دوست داشتم ،
از زمانی که محصل بودم و پدرم ، این شعر را برایم خواند. گاهی از
خودم دلگیر میشدم وقتی که با لذت آمیخته به غرور :
بی تو مهتاب شبی ... را بیاد میاوردم ، ولی نام شاعر را همزمان نه .
آهنگ و ریتم شعر ، نقاشی رویا انگیز ، حسرت عاشقانه ،
اشاره های ظریف تصویری ،
شعر را در من داشت و شعر ، مرا با خود میبرد .
گویی شعر از آن من بود و یا دوست داشتم من این شعر را گفته باشم .
چندی بعد از اولین شنود ،
از پدرم خواستم دوباره شعر : بی تو مهتاب شبی را برایم بخواند .
او گفت اسم آن شعر ،، کو چه ،، است و نه بی تو مهتاب شبی .
با حالت تایید و کمی خجالت و کمی عقب نشینی سر تکان داده و
مشتاق بودم زودتر ، شعر خوانده شود .
از خود شعر هم خجل بودم که چرا اسم چنین شعری که جانم را
فراگرفته درست نمیدانستم ، در خیالم هم از نگاه سوالی و ناراضی
شاعر فرار میکردم که نام شعرش را درست نگفته بودم .
ولی شاعر حرف دل مرا زده بود، او این احساس لطیف را با
کلمات موزون در ذهن نقاشی میکرد،
این جوشش از طبع لطیف فریدون مشیری بود .
خودم هم میتوانستم این شعر را از کتاب بخوانم ، ولی با آن احساس ،
با آن بالا و پایین بردن صدای آهنگین ، با کشیدن و یا کو تاه کردن
بعضی از حروف
و با آن حالت سروور و رضایت از خواندن شعر که پدرم میخواند ،
احساس لذت تکرار شعر قوی تر میشد و برایم گوارا تر بود.
تو گویی پدرم خودش این شعر را گفته است.
با نگاه قدردانی به پدرم ، دیدم که او هم با نگاهش از من
قدردانی میکند چون من باعث شده بودم ، او هم دوباره
لذت تکرار شعر را مزمزه و لمس کند.
-
سوز
18.04.2008 

هیچ نظری موجود نیست: