۱۳۸۷ خرداد ۵, یکشنبه

تلاش

تلاش
..
هوشنگ عزیز
بهار شعرت را دوباره آغاز کن ، بهار ِ‌ زمان ، خود بخود
دوباره آغاز میشود .
‫و تو بهار شعرت را از نو شکوفه اش ده .
شاخه های اسیر باد شده یه پائیز و برگ از دست داده و در
بی برگی ‫زمستان و سرمای آن ، چوب خشکیده و شکننده شده ،
در بهار ، خود ‫را نشان میدهند و با عرضه یه شکوفه های نو ،
سردی یه زمستان ‫و محدودیت هایش را به خنده یه شکوفه
هاشان به مسخره می گیرند .
با عطر گلهاشان تلاش جدید خود را در زندگی جشن میگیرند
و بما نشاط و ‫تازگی القا ء می کنند.
از اینکه کاری بتوانم کرد که موجب شادی و سرور ِ غم ، بشوم ،
بسیار ‫خود را شاد خواهم یافت.
.
‫غم ، نبود شادی است .
غم نبود تحرک و سازندگی است.
‫غم ، نبود امید است.
.
‫با ساختن شعر جدید ، اطرافت را پُر کن ،
دنیا و فضای غم را پس بزن ،
‫هرچه بیشتر شعر و سروده و نوشته یه جدید وارد روز و شب ات
کنی ، جای ‫غم تنگتر میشود .
‫پُر کن روزت را به شعر و ساختن بناهای یه کلامی
وز ینت ‫های تمثیلی اش
‫در بایگانی یه اندیشه ات ، کلامی و یا ایده ای از چیزی به نظرت میرسد،
‫آنرا نگهدار ، سعی کن این علامت را بگیری .
آنرا بطرف کاغذ بکشانی، می بینی مانند نخی که یکسر آن در
دست توست و بقییه
در بایگانی مغزت ‫قرار دارد ، هر چه میروی همچنان با تو می آید.
.
‫خود را وقف پیدا کردن و پیاده کردن ایده هایت از گوشه های
تفکرگاه ذهن ‫عاشق و شاعرانه ات نما.
‫خوشحال میشوم بزودی از نوشته های جدیدت خبر
داشته باشم و لذت ببرم.
.
‫آنچه بنظرت زیبا می آید و بیان کردنی است ، بنویس .
‫هر نوشته ای که چیزی برای گفتن دارد ،
خواننده یه خود را پیدا میکند.
‫آنکه سروده و نوشته تو را نمی پسندد ، خوب نخواند ،
مجبور که نیست ،
‫شاید چون مثل تو نمیتواند ، آنچه در درونش میجوشد
بروی کاغذ بیاورد ، ‫و شاید اصلاً چیزی ندارد که بیان کند
و این کمبود را با حقیر نشان دادن ‫تو میخواهد جبران کند.
خودش نمی تواند بالا باشد ، بالا بودن تو را بی
‫ارزش وانمود میکند که خود را هم سطح تو بیانگارد.
.
‫ولی بخودت بگو ، ماه نور افشاند و سگ عو عو کند .
‫..
سوز
25.05.2008 

هیچ نظری موجود نیست: