مادر
-
پدر جسم من سوزنی نوک ، بمادر بداد
به پیش اندرم مادرم ، خوان روزی گشاد
که خود آنچه خواستی ، ز بهرم نخورد
چو من خواستم ، دهان ، از برایش گشاد
-
ویارش که شد ، خواست آن را سپرد
برایش تهیه مهم بود ، کلان ، یا که خرد
در آن فصل ناجور ، همه با پدر در تلاش
بهایش چه بود و کجا، خواسته را خانه برد
-
کالبدم برپا شده ، در بطن او تکمیل یافت
نامده از برایم ، پوشش پشمی ببافت
آنچه را بشنوده بود در ساز من ، نیکو بُوَد
از برایش جستجو کرد و تلاشی ، تا بیافت
-
مرا تاب خوردن نبود ، از غذا و خوراک
بخورد و به پالود ، ساخت آن را ، بپاک
بخون اندرونش کشانده ، به بندم ، سپرد
زناف بند ، رسیدم غذا ، چهره ام تابناک
-
مرا کرد جزوی از جسم خود ، همزمان
زنوش و خوراکش نهادی ، همه در میان
زخونش مرا خون ، به هر دَم ، بدادی هوا
به هر جنبش ام در درونش ، شدی شادمان
-
تکامل به بخشید ، نهم ماه ، نمود
به هنگام ، ز ِ زهدان ، گفت ، به درود
همی خواستم که مانم ، به آسوده جای
نداشتی مرا گریه سود ، که بیرون نمود
-
به لحن ملایم ، مرا گریه آرام کرد
نوازش نموده به ، لالائیم خواب کرد
نیاسود و ناخفت ، تا من ، آسوده دید
خود او بنده ، من را چو ارباب کرد
-
به نا امنی ام او دو صد ، شور داشت
زخردی که ، گردم بزرگی ، هوایم بداشت
چه سالها گذشت ، پور و همسر ، به بر
به مادر ، همی بچه بودم ، تفاوت نداشت
..
سوز
15.05.2008
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر